۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » شهیدستان
غلامرضا شیخ حسینی
غلامرضا شیخ حسینی

غلامرضا شیخ حسینی

جـزئیات شـهادت تـاریخ شـهادت : ۱۳۶۱/۰۴/۲۳ کـشور شـهادت : مـحل شـهادت : کوشک عـملیـات : رمضان نـحوه شـهادت : اطـلاعات مـزار مـحل مـزار : وضـعیت پـیکر : موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه : ردیـف : شـماره : تصویرمـزار شرح شهادت وصیت نامه بیوگرافی بسم رب الشهدا و الصدیقین زندگینامه شهید غلامرضا شیخ حسینی لری […]


جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
۱۳۶۱/۰۴/۲۳
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
کوشک
عـملیـات :
رمضان
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

شرح شهادت

وصیت نامه

بیوگرافی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
زندگینامه شهید غلامرضا شیخ حسینی لری
سپاس خدایی را که به ما توفیق یاری داد تا بر سینه سپید این اوراق واژگانی بنگاریم که در تار و پودی از عاطفه واحساس لطیف ، اصالت و معصومیتی را نشان می دهند به قداست نور و باران و کرامت بی پایان ائمه (ع) هر چند که شان ادای تکلیف نیست و آنان که تا اوج افلاک سوار بر سیطره سرخ نام شهید ره سپرده اند این مجال اندکی است لکن اقبال کمی هم نیست که روزنه از این معرفت همیشه سبز هماره اذهان ما را به گونه ای با فهم عزت و عظمت تعدادی از برگزیدگان خدا الفت و پیوند دهد و بتوانیم ذره ای از محبت و حقی را که بر گردن ما بازماندگان دارند ادا نماییم.
شهید غلامرضا شیخ حسینی در پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ای عشایر و پیرو امام و ولایت در روستای باب گلوئیه دیده به جهان گشود و نام پدر بزرگوارش اکبر ونام مادرش بی بی می باشد او در سن پنج سالگی نزد پدر به فراگیری مکتب و قرآن پرداخت و پس از اینکه چند سالی را به فراگیری مکتب پرداخت پدرش دچار ناراحتی قلبی شد و او برای اینکه بتواند به پدرش در کارهای عشایری کمک نماید به شغل چوپانی پرداخت تا اینکه چند سالی از چوپانی  او گذشت پدرش بر اثر بیماری قلبی به رحمت ایزدی پیوست و مسئولیت زندگی او و سه برادرش برعهده او و مادرش افتاد و در همین زمان برادر بزرگتر او خدمت بود و او بعداز فوت  پدر در کنار کار چوپانی شبانه به مدرسه می رفت تا اینکه توانست سواد خواندن و نوشتن را یاد بگیرد و در همین زمان با بهترین دوستش مراد ملایی که او نیز یک سال بعد از او به شهادت رسید عصرها شروع به جمع آوری هیزم می کردند تا شبهای جمعه بتوانند کتاب مشکل گشا را قرائت نمایند در این زمان او به علت نداشتن هزینه زندگی مادر و برادرش به کرمان رفت و چند سالی را نیز با دوستش مراد ملایی کارگری می کرد در سال ۵۹ همراه با دوستش مراد ملایی به جبهه به عنوان نیروی بسیجی اعزام شد موقع درو خرمن ها بود و من برای برداشت گندم همراه با پسرم مراد و شهید غلامرضا به رابر رفتیم و موقع رسیدن به رابر آن دو برای بدرقه بسیجیان که عازم جبهه بودند رفتند و در موقع  برگشت به من گفتند ما دو نفر هم اسم نوشته ایم و فردا می خواهیم به جبهه برویم و آمدند خانه و خداحافظی کردند و همراه به جبهه رفتند.
شهید غلامرضا در سن هفده سالگی در تیرماه ۶۱ مصادف با ۲۱ ماه مبارک رمضان به علت ترکش خمپاره در شلمچه در  عملیات رمضان به شهادت رسید و پس از چند روز پیکر مطهرش در بیست سوم ماه مبارک رمضان به زادگاهش بازگشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*