۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » ويژه‌های خبری
آزادی از اسارات را مدیون برادرم شهیدم «جواد» هستم
آزادی از اسارات را مدیون برادرم شهیدم «جواد» هستم

آزادی از اسارات را مدیون برادرم شهیدم «جواد» هستم

برادر شهیدان حسنی‌سعدی گفت: خواب دیدم، برادر شهیدم «جواد» پشت در زندان آمد. در را رو به بیرون باز کرد و گفت بیایید پیش ما و من آزادی‌‌ام را مدیون برادرم جواد حسنی‌سعدی می‌دانم. به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ هفته دفاع مقدس را پشت سر می‌گذارنیم، ایامی که یادآور دلاورمردی‌ها و […]


برادر شهیدان حسنی‌سعدی گفت: خواب دیدم، برادر شهیدم «جواد» پشت در زندان آمد. در را رو به بیرون باز کرد و گفت بیایید پیش ما و من آزادی‌‌ام را مدیون برادرم جواد حسنی‌سعدی می‌دانم.

آزادی از اسارات را مدیون برادرم شهیدم «جواد» هستم

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ هفته دفاع مقدس را پشت سر می‌گذارنیم، ایامی که یادآور دلاورمردی‌ها و فداکاری‌های بزرگ‌مردانی است که به‌منظور تبعیت از فرمان امام خمینی (ره) و حفظ تمامیت ارضی کشورمان در جنگ تحمیلی حضور یافتند. بسیاری از جوانان این مرز و بوم در این جنگ هشت ساله علیه ایران اسلامی به‌درجه رفیع شهادت نائل شدند، بسیاری جانباز و اسیر شدند.

شهیدان حسن و جواد حسني‌سعدی از جمله جوانان کرمانی بودند که در دوران دفاع مقدس حضور داشتند. شهید جواد حسنی‌سعدی متولد هفتم اردیبهشت‌ماه روستای سعدی کرمان است. پاسدار بود و در مورخ هشتم مردادماه ۱۳۶۲ در مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر وی پس از سال‌ها تفحص در سال ۱۳۷۳ به آغوش خانواده بازگشت.

شهید حسن حسنی‌سعدی متولد سال ۱۳۳۱ روستای سعدی است. به‌عنوان بسیجی در جبهه حضور پیدا کرد و در هشتم مردادماه سال ۱۳۶۲ در مهران به‌شهادت رسید. پیکر وی پس از گذشت ۳۷ سال شناسایی و در مهرماه سال ۱۳۹۹ به میهن بازگشت.

محمدرضا حسنی‌سعدی در گفتگو خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ گفت: هشت سال از اسارتم می‌گذشت که مادرم را خواب دیدم که در یک اتاق، تنها گریه می‌کند. دو برادرم مفقود بودند، خودم اسیر و برادر دیگرم ایرانشهر شاغل بود و مادرم در روستای سعدی کرمان تنها بود.

برادر شهیدان حسنی‌سعدی ادامه داد: دو شب خواب مادر را خواب دیدم و بسیار ناراحت شدم. یک شب در اردوگاه موصل چهار، آسایشگاه چهار رزمندگان دعای کمیل یا دعای توسل می‌خواندند. من در عالم خیال برادرم جواد را که چهار سال از خودم کوچک‌تر بود را مخاطب قرار دادم. چراکه یقین کرده بودم شهید شده و برادرم حسن را که برادر بزرگ‌تر از من بود، را گمان می‌کردم که در سلول‌های بغداد اسیر است، آن‌ها را یاد می‌کردم.

این رزمنده دوران دفاع مقدس کرمانی ابراز کرد: برادرم جواد را مخاطب قرار دادم و به او گفتم که تو شهید شدی، آبرو و اعتبار داری، مادر و پدر تنها هستند. حسن مفقود شده، حسین ایرانشهر است، من اسیر هستم، کسی نزد پدر و مادرمان نیستند و خواب دیدم که مادرم گریه می‌کند؛ دعا کن که لااقل من آزاد شوم و عصای دست مادر و پدر باشم.

وی بیان کرد: همان شب خواب دیدم، برادرم پشت در زندان آمد. دستگیره در را به‌سمت پائین کشید و در را رو به بیرون باز کرد و گفت بیایید پیش ما، شب بود و همه افراد در آسایشگاه و ما رفتیم به محوطه و زمانی که بیرون بودیم یک آسمان پر ستاره را دیدم و من معتقدم که آن آسمان، آسمان ایران بود.

حسنی‌سعدی اظهار کرد: فردا صبح من به‌شدت به فکر فرو رفته بودم و با خودم گفتم، برادرم به ما گفت بیایید پیش ما، من یک رادیو دستم بود، گفتم حتماً من را دستگیر می‌کنند و می‌کشند. چند روز گذشت یکی از دوستان پرسید چرا گرفته هستی؟ گفتم خوب نیستم و ماجرای خوابم را تعریف کردم. دوستم عنوان کرد چرا بد تعبیر می‌کنی؟

برادر شهیدان حسنی‌سعدی خاطرنشان کرد: شنبه همان هفته، چند روز بعد از دیدن خوابم، رسماً اعلام کردند که تبادل اسرا از شنبه آغاز می‌شود و ما با دعای خیر شهدا آزاد شدیم. من قول داده بودم عصای دست پدر و مادرم باشم. دو سال با مادرم بودم و بعد از اینکه مادر به‌رحمت خدا رفت، ۱۸ سال پدرم با ما زندگی می‌کرد و طی این مدت مرتب به پدر رسیدگی می‌کردیم و من آزادی‌‌ام را مدیون برادرم جواد حسنی‌سعدی می‌دانم.

انتهای خبر/م
 


———-
منبع:آرمان

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*