محرم که میرسد کوچهها عاشق میشوند
هر سال همین وقتها، وقتی ماه دلها فرا میرسد، همه چیز در این شهر رنگ دیگری میگیرد؛ دیوارها سیاهپوش میشوند، عَلَمها بر بامها مینشیند، و خانههایی هستند که دیوار به دیوار تاریخ، دلبهدل با کربلا میتپند.
خانهای که از دل خاک، روضه میروید
از همان سحرگاه روز دوم محرم، راهی شدم به محله خواجه خضر؛ محلهای که هنوز در ساباطهایش رد قدمهای پدران و مادرانی است که تمام عمرشان را وقف عزای حسین (ع) کردهاند. کوچهای کاهگلی، باریک، اما گشادهدل. درست در میانه این کوچه، خانهای هست که برای خیلیها از اهل کرمان، تنها یک خانه نیست؛ مأوایی است که دل را میبرد به صحنهی کربلا. خانه سادات خوشرو.
درب چوبیاش با آن طاق قدیمی، گویی سالهاست صبح را با «السلام علیک یا اباعبدالله» آغاز کرده است. هنوز وارد نشدهام که صدای روضه، صدای بغض، صدای اشک مردمی که از دل تاریخ آمدهاند، مرا در بر میگیرد. در حیاط مفروششدهاش، صدها نفر گرد آمدهاند. شمشادهای حیاط، حوض وسط، دیوارهای خشتی، همه چیز به همان شکل قدیم مانده؛ چیزی که در این سالها عوض نشده، عشق است… عشقی که نسل به نسل در این خانه باقی مانده است.
از سادات این خانه همچون اجدادش جلو در ایستاده؛ خوشلباس، آرام، با صورتی پر از چین و چروک مهربانی. وقتی از او میپرسم چند سال است که میزبان عزاداران حسین (ع) است، دستی به سینه میزند و با لهجه کرمانی میگوید: «نزدیک به صد سال، آقا. جد ما، سید حسین (ع)، این علم رو برافراشت و بعدش سید محمد، سید رضا، و حالا ما… این خانه با عزای حسین (ع) زنده است.»
سحرهای اشک و منبر در محله خواجه خضر
اما شکوه این خانه فقط در فرش و خیمه نیست. سحرگاه که میشود، مردم از تمام محلات، از شهرهای اطراف، حتی از استانهای دیگر، رهسپار خانه میشوند. خیمه بزرگ برپاست. طبق رسم هر سال، دو قرآن بر تربت کربلا گذاشتهاند روی پایهها. بوی چای قندپهلو، بوی عطر گلاب و صدای نوحه، همه در هم میآمیزد.
در میان ازدحام جمعیت، زنی سالخورده در سابات نشسته بود. از او پرسیدم چندمین باری است که به این خانه آمدهای؛ دستش را بر سینه گذاشت و گفت: تمام کودکیام را اینجا گذراندم. هنوز وقتی پاهایم را بر روی فرشهای این خانه میگذارم احساس میکنم مادرم من را بغل کرده است. اصلاً تا محرم نرسد، دلم قرار نمیگیرد.
در گوشهای دیگر، خادمی از نسل جوان به رسم همیشه چایی به عزاداران تعارف میکرد، از او پرسیدم چند سال است میزبانی میکنی وو چرا این خانه را برای عزاداری و میزبانی از عزاداران حسینی انتخاب کردهای، فورا و البته سریع گفت: حس و حال این خانه را د رهیچ کجای شهر ندارم، خانه سادات است دیگر… .
یک خاطره
درست یادم نیست اما چند سال پیش بود، همین وقتها، سحر یکی از روزهای محرم، بیصدا وارد همین خانه شدم. آن روزها، شهر هنوز در سایه پساکرونا آهستهتر میتپید، اما این خانه، همچنان پر از نفس بود. در میان سطرهای آن صبح، آنچه در ذهنم حک شد، سکوت احترامانگیز یک پیرمرد بود که با صدای لرزانش دعا میخواند، در حالی که پسرش کنار او اشک میریخت. آن صحنه، به گمانم، زیباترین روضهای بود که دیده بودم.
خانه خوشرو سند ایستادگی در عصر پهلوی
سید محمدعلی گلابزاده در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری «اقطاع خبر» درباره تاریخ عزاداری در این خانه چنین گفت: خانه سادات خوشرو فقط یک بنای تاریخی نیست؛ روایت یک مقاومت است. در روزگاری که حکومت پهلوی عزاداری را ممنوع کرده بود، این خانه چراغ خاموش نکرد. صاحبش بیهیچ واهمهای مجلس روضه برپا میکرد.
پژوهشگر فرهنگ کرمان و مدیر مرکز کرمانشناسی ادامه داد: ما در کرمان مجالسی با قدمت بیش از صد سال داریم. منزل خوشرو، تکیه قلعه، و بسیاری دیگر. حتی در روستاها، تعزیهخوانیهایی برگزار میشود که سابقهشان به چند نسل برمیگردد. این نشان میدهد دین در جان این مردم نهادینه شده، نه در ظاهر.
از گلابزاده درباره مراسمهای خاص کرمان پرسیدم. او گفت: رسمهایی مثل چلمنبرون، پخت آبگوشت نذری، عزاداری در خانههای قدیمی… اینها فقط مراسم نیستند، بخشی از هویت مردماند. کرمان، در محرم، تبدیل به صحنهای بزرگ از تاریخ زنده میشود.
شفای ماشاءالله و گسترش خانه روضه
در این میان، نباید از خانه دیگری غافل شد؛ خانهای که در نیمه دوم محرم چراغهایش برای روضه روشن میشود. خانه مرحوم حاج ماشاءالله.
نامش را پیش از آنکه ببینی، شنیدهای. داستان شفایش، ارادتش به امام حسین (ع) و روضههایی که پس از بهبود در خانهاش برپا کرد، زبانزد مردم کرمان است. روضههایی که آنقدر جمعیت گرفت تا مجبور شد خانههای اطراف را هم بخرد و به خانه عزاداران تبدیل کند.
در خانه او نیز خیمه برپاست. روضهخوانی، نذری، شبزندهداری و هرچه یک خانه حسینی لازم دارد. اینجا هم نسلهای جدید به یاری پدرانشان آمدهاند.
کرمان در محرم حسینه است
کرمان در محرم، فقط عزادار نیست؛ زنده است. هر کوچهاش، هر درگاهش، هر دلش، یک حسینیه است. مردم از شیعه تا سنی، از زرتشتی تا اقوام دیگر، در سوگ حسین (ع) یکی میشوند. و این وحدت، این عشق بیمرز، چیزی است که باید دیده شود، باید روایت شود.
و من، در میان این خانهها، در میان این خاطرات، تنها یک چیز فهمیدم: درِ بعضی خانهها همیشه باز است. نه فقط درِ چوبیاش؛ درِ دلش، درِ آغوشش، درِ عشقش. خانههایی که دیوار ندارند، بلکه راهاندازند؛ به سمت کربلا.
انتهای خبر/ پسند