در هشت سال دفاع مقدس مردانی بینام در جبهههای خاموش تاریخ جان باختند و امروز، ۱۰ تن از فرزندان رشید کرمان در جنگ ۱۲ روزه اخیر با رژیم صهیونیستی، در دل خاک وطن آرام گرفتهاند. جانفشانی، رمز بقای ایران است؛ و هر نسلی، قهرمانان خود را داشته است.
سید محمدعلی گلابزاده، در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری «اقطاع خبر»، روایتی عمیق و کمتر شنیده شده از یکی از فداکارترین لحظات تاریخی کرمان مطرح شد؛ روایتی که به زعم این تاریخشناس کرمانی درک آن، ما را به فهم درست مقاومت امروز ایران رهنمون میسازد.
گلابزاده میگوید: مظفر میبدی از بانیان مسجد جامع کرمان بود. در دورانی که قوم اوغانیان به سبب انحراف از دین، از سوی فقهای بزرگ، کافر و محارب اعلام شدند، محمد مظفر مأمور شد تا فرماندهی سپاه حق را بر عهده گیرد. در یکی از نبردها، در حوالی جیرفت، اسب مظفر هدف قرار گرفت و پاهایش قطع شد. او در آستانه شهادت بود؛ تنِ زخمیاش بر خاک و سپاهش بیفرمانده بود.
وی ادامه داد: در آن لحظه، قهرمانی از دل سپاه برخاست. جوانی از کرمان به نام قهرمان علی بمی، با چشمانی مصمم و اسبی زیر پا، خود را به مظفر رساند. بیدرنگ، مهار اسبش را به دست فرمانده داد و گفت: جان شما باید حفظ شود، نه من. اسب، طاقت دو نفر را ندارد. شما فرماندهاید و سرنوشت یک سرزمین بر دوش شماست. من سربازم و این جان را فدای آن میکنم که راه بماند.
به گفته گلابزاده، محمد مظفر، با اشک در چشم و شکری بر لب، اسب را گرفت و گریخت. علی بمی اما در میدان ماند و جان بر سر عهد نهاد. محمد مظفر، پس از نجات، به شکرانه این فداکاری بیمثال، کلنگ بنای مسجد جامع کرمان را بر زمین زد؛ بنایی که امروز نه فقط نماد معماری فاخر، که یادمانی از خون و وفاداری است.
گلابزاده ادامه میدهد: مسجد جامع کرمان، تنها یک بنای تاریخی نیست. حقیقت پنهانی در دل آن نهفته است. اگر سربازی از جان نمیگذشت، شاید امروز ما نه مسجدی داشتیم، نه امنیتی، نه شهری پابرجا. این بنا با آجر و گچ برپا نشد؛ با ایثار بنا شد. ما در تاریخمان بسیار دیدهایم که یک سرباز گمنام، سرنوشت یک ملت را تغییر داده است.
اما استاد گلابزاده، روایت تاریخی خود را به امروز گره میزند. به زمانهای که او «دوران وارونگی اخلاق جهانی» مینامد.
او میگوید: جهان در برابر حمله آشکار به یک سرزمین کهن همچون ایران، سکوت کرد. کجاست آن دنیای مدعی اخلاق و عدالت؟ وقتی به ما حمله شد، دنیا فقط تماشا کرد. اگر اسرائیل را خطر میدانستید، اگر از ما گفتاری نقل کردید که مثلاً اسرائیل باید از بین برود، اینها حرف بود. اما در پاسخ، زیرساختهای یک ملت را هدف قرار دادند. آیا این تعادل است؟ آیا این انصاف است؟
وی با لحنی محزون و آمیخته با خشم میگوید: این مثل آن است که کسی به دیگری سیلی بزند و او دستش را قطع کند. کجای این عدالت است؟ کجای آن تعادل قصاص است؟ جهان، اگر واقعاً صلح میخواهد، باید مهر سکوت را از لب بردارد. وگرنه این خاموشی، آتشهای بعدی را روشن میکند. اگر امروز نوبت ایران بود، فردا نوبت سرزمینهای دیگر است.
به گزارش «اقطاع خبر»،از قهرمان علی بمی تا پاسداران شهید جنگ ۱۲ روزه، تاریخ ایران سراسر با فداکاری و ایثار نوشته شده است.
آنگونه که یک سرباز گمنام با جان خود، مسجدی را ممکن کرد، امروز نیز شهیدانی جان میدهند تا ایران بماند.
اما سکوت در برابر این حقیقت و تجاوز رژیم صهیونیستی، سکوت در برابر یک ملت است. و این سکوت، نه بیطرفی، که همدستی با ظلم است.
انتهای خبر/ پسند