دومین مورد حمله آمریکا به ايران از طریق مناطق کویری شرق ایران است که در صحرای طبس به شکست انجامید و سومین حمله، توسط رژیم بعثی عراق و به تحریک طیف گستردهای از دشمنان و مخالفان نظام نوپای ایران پس از انقلاب اسلامی انجام شد که پس از هشت سال حاصلی برای صدام حسین و پشتیبانان او نداشت و آخرین مورد، حمله رژیم صهیونی و آمریکا و ناتو و پشتیبانان آنها به ایران در ۲۳ خرداد سال جاری بود که پس از ۱۲ روز متجاوزان به زحمت توانستند از آن نجات پیدا کنند.
اگر سوال شود در نخستین حمله چرا متجاوزان توانستند به پیروزی دست پیدا کنند؟ پاسخ را باید در عدم همراهی مردم ایران با حکومت خودکامه و دست نشانده رضاخان جستجو کنیم. اگر پرسیده شود مگر رضا شاه پهلوی در شروع جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی نکرده بود؛ پس چرا متفقین باز هم به ایران حمله کردند؟ پاسخ آن است که دلیل اصلی حمله ائتلاف انگلیس، آمریکا و شوروی به ایران تحت حاکمیت رضاشاه همین اعلام بیطرفی بود. اصولاً انگلیسیها اجازه نمیدادند که مهره دستنشانده آنها در جنگ بیطرف بماند و خنثی عمل کند. آنها او را گماشته بودند تا به سودشان کار کند نه این که بیطرف باشد.
بررسی مداخلات اجنبی در امور داخلی ایران در تاریخ معاصر
آنچه مورد بررسی قرار میگیرد، شناسایی انواع توطئهها و مداخلات اجنبی با همکاری عناصر داخلی در امور داخلی ایران در تاریخ معاصر است. در طول جنگ جهانی زمانی که ایران اشغال شد با اینکه دولت ایران خیلی نیرومندنبود و نیروی نظامی هم نداشت اما دشمنان نتوانستند احمدشاه را برکنار کنند و اقدامی را در جهت برکناری او انجام دهند.
اشرف پهلوی در خاطرات خود در کتابی آورده است که چگونه متفقین پدرم را به استعفا وادار کردند و در اینباره میگوید اگر یک صدا از مردم به نفع پدرم بلند میشد، انگلیسیها در تصمیم خودشان در برکنار پدرم تجدیدنظر میکردند. پدرم بعد از ۱۶ سال سلطنت و قریب ۲۰ سال حکومت با مسائل و مشکلات زیادی روبهرو شد ولی مهمتر از همه هجوم روس و انگلیس در سوم شهریور ۱۳۲۰ بود.
اشرف در این باره میگوید از مدتی قبل این دو کشور به ایران سلاح میدادند و آلمانیهایی که به اسم کارشناس و متخصص در شرکتهای راهسازی و راه آهن مشغول به کار هستند برای متفقین خطر محسوب میشوند. اشرف میگوید پدرم به این حرفها توجه نمیکرد و مسائل مرتبط با این حوزه را به او گزارش کردند اما او توجه نمیکرد.
اشرف میگوید برادرم در یکی از مصاحبههایی که انجام داده بود، گفته بود که پدرم از هیتلر اصلاً خوشش نمیآمد ولی اشرف گفته بود که این حرف اصلاً درست نیست، پدرم با اینکه هیچ وقت مسائل سیاسی را نزد خانواده خود مطرح نمیکرد (سررشته آنچنانی هم در این مسائل نداشته است) اما نمیتوانست خوشحالی خود را از پیروزی نازیهای و متحدان آنها پنهان کند. با اینکه انگلیسیها در روی کار آوردن رضاشاه نقش مستقیمی داشتند اما اشرف میگوید پدرم از آنان خوشش نمیآمد و همواره آرزو میکرد که روزی بتواند خود را از قید تسلط انگلیسیها نجات دهد.
زمانی که هیتلر جنگ را شروع کرد و به پیروزیهای برقآسا دست پیدا کرد، او مطمئن بود فاتحه انگلستان خوانده شده است، به گونهای که ارتش خود را به سلاحهای آلمانی تجهیز کرد. به ویژه زمانی که هیتلر به روسیه حمله میکند و در همان روزهای اول میتواند با پیروزیهای غیرقابل تصوری در دنیا مطرح کند.
چگونگی حمله متفقین به ایران
اشرف میگوید پدرم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید، چرا که او از انگلیسیها نفرت پیدا کرده بود و از روسها نیز به شدت وحشت داشت و در این شرایط که میدید کشوری مانند آلمان پیدا شده که مشغول نابود کردن هر دو قدرت است، امیدوار شده بود که به زودی آرزوی خود که نابودی هر دو قدرت بزرگ جهانی است، خواهد رسید.
اشرف میگوید اما شادمانی پدرم خیلی طول نکشید و یک روز صبح متوجه شدیم که انگلستان و شوروی از دو طرف به کشور ما حمله کردند. ساعت ۴:۰۰ صبح روز دوشنبه سوم شهریورماه سفیر انگلیس و سفیر شوروی به منزل علی منصور نخست وزیر وقت میروند تا خبر حمله به ایران را بدهند، علی منصور و رضا شاه خواب بودند و زمانی که ساعاتی بعد رضاشاه به کاخ او میرود تا او را آگاه کند، مشاهده میکند که رضا شاهد خواب است.
در حقیقت در آن زمان تمام حکومت ایران در خواب بودند و گرنه باید از مدتی قبل مسئولان باید متوجه میشدند که از راه ایران برای رساندن کمک به شوروی و متفقین کار حیاتی است و اگر ایران با رضایت خود آنان را راه نمیداد، آنها به زور به این راه دست پیدا میکردند، کما اینکه این کار را انجام دادند. زمانی که ایران اعلام میکند بیطرف است و در عمل طرف آلمانهاست، به زور متوسل شدند.
اشرف میگوید بعد از این ماجرا، خیانت اُمرای ارتش پیش آمد برای اینکه آنها سربازانی را گذاشته بودند و اموال و داراییهای خود را بار کامیونها کرده بودند و از دسترس متفقین فرار کردند و عدهای هم بودند که در تهران با صحنهسازی سربازان را مرخص کردند، پایتخت را بیدفاع و سربازان را هم گرسنه از پادگانها اخراج کردند و به بیابانها فرستادند.
اشرف میگوید اطلاع پیدا کردن پدرم از این مسائل خیلی غیرمنتظره بود، به گونهای که قدرت خود را از دست داد و دچار وحشتی شد که بدون توجه به عواقب کار بدون به سمت قم فرار میکند و از آنجا به سمت اصفهان و از آنجا به سمت کرمان و بندرعباس نیز فرار و پایتخت را رها میکند. اشرف میگوید که من گمان میکردم که تا آن زمان، پدرم چقدر فردی شجاع است.
رضا شاه باید تاوان جنایاتی که انجام داده بود را پس میداد
دکتر مصدق گفته بود زمانی که متفقین تصمیم گفتند رضا شاه را از سلطنت بردارند، حق آن بود که به میدان توپخانه میرفت و میگفت که ای مردم، انگلیسیها میخواهند من را از سلطنت بردارند و الان من به سمت شما میآیم اگر من را میخواهید، من میمانم، اگر نه به شما میگویم که من به خواست شما میروم اما نه به دستور انگلیسی.
اشرف پهلوی نیز میگوید که من هم با این حرف مصدق موافق بودم، به ویژه که انگلیسیها جرأت نمیکردند که با شخص پدرم مخالفت کنند و او را از سلطنت برکنار کنند. آنها میترسیدند که مردم به طرفداری از پدرم برخیزند و ماجرای مقاومت مردم عراق در جریان انقلاب ۱۹۲۰ دوباره تکرار شود. به ویژه که آنها برای حمل اسلحه و آذوقه به روسیه به همکاری بیطرفی مردم ایران احتیاج داشتند و به همین دلیل در رادیو لندن علیه رضا شاه حرف زدن و جنایات او را بیان کردن تا ببینند مردم چه عکسالعملی از خودشان نشان میدهند.
اشرف میگوید پدرم از شنیدن این اتهامات به قدری عصبانی میشد که یک بار با لگد رادیو را که بزرگتر از تلویزیونهای امروزی بود، خُرد کرد. هم وکلایی که جیرهخوار رضا شاه بودند و تمام روزنامخهایی که رضا شاه در آن زمان خودش آنها را به وجود آورده بود، از میان مردمی که از او به لحاظ مادی بهره برده بودند، حتی کلمه و سطری به نفع رضا شاه نگفتند.
رضا شاه در حقیقت تاوان جنایاتی که در طول سالها حکومت خودش مرتکب شده بود، باید پس میداد. او باید تاوان کشتن مردم در مسجد گوهرشاد، تاوان قتل بسیاری از رجال سیاسی، شاعران، نویسندگان و افراد سرشناس را پس میداد.
نویسنده: رضا کردی، استاد تاریخ