از همان لحظه ورود به منزل پدری شهید حس عجیبی داشتم، انگار نه انگار که بار اولم است، به اینجا آمدم حس آشنایی داشتم. اینجا جایی است که کودکی، نوجوانی و جوانی شهید علیرضا محمدی را دیده و شاهد تمام کارهای او بوده از بازی و درس خواندن، تا راز و نیاز و پدر شدن او را.
وقتی همسر جوان و پنج فرزند شهید را دیدم قلب به درد آمد و رعشهای بدنم را گرفت و در دل گفتم خدایا ما چگونه دین خود به این خانواده را ادا کنیم، پدرشان به خاطر جان مردم و کشورش این نوگلهای خود را گذاشته و رفته نکند شرمنده دلتنگیها و گریههای آنها باشیم.
در ادامه همسر شهید روایتگر این سرگذشت خواهد بود.
قسمت اول
انتهای خبر/زارعی