به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ او گریه نکرد.
وقتی پسرش ساک سبز خاکی را برداشت و در را بست، اشکهایش را فرو برد، لبخند زد، و گفت: «دعای مادر پشت سرت باشه، پسرم…».
روایت زنان ایرانی در ۸ سال دفاع مقدس
و این آغاز روایت زنانی است که در سالهای آتش و آهن، نامشان نه در ردیف ژنرالها بود و نه روی نقشههای نظامی، اما اگر نبودند، هیچ فتحی کامل نمیشد.
در تاریخ هر جنگی، زنان هم بودهاند؛ گاه پرستار، گاه پیامرسان، گاه رزمنده. اما در هشت سال دفاع مقدس ایران، زنان یک ملت، بار یک تاریخ را به دوش کشیدند. آنها که همسرشان را به میدان فرستادند، مادرانی که لباس رزم برای پسر دوختند، دخترانی که منتظر بودند و خواهرانی که بیصداتر از همه، غم نبودنها را به دوش کشیدند.
در خانههایی ساده، زنانی بودند که پشت قابلمههایی پر از عشق، برای رزمندگان غذا پختند. دستهایشان پینه بست، اما دلشان لرزید وقتی رادیو اسامی شهدا را خواند.
با اینحال، خم نشدند. زنی در اصفهان، سه پسرش را راهی کرد و خودش داوطلبانه در پشت جبهه ماند تا به مجروحان خدمت کند. زنی در خرمشهر، همسرش مفقودالاثر شد، اما تا آخرین روز جنگ، خانهاش مأمن رزمندگان شد.
زن ایرانی در جنگ، فقط تماشاگر نبود؛ او تربیتکننده رزمنده بود، حافظ روحیه جبهه بود، پرچمدار صبر بود. زن ایرانی، در نبود همسرش بچهها را بزرگ کرد، در نبود فرزندش برای خانوادههای دیگر مادری کرد، و در غیبت برادرش، دوشادوش دیگران ایستاد.
کجای تاریخ را سراغ داریم که زنی، شبانه به میدان جنگ برود تا همسر مجروحش را از دل میدان بیرون بکشد؟ یا زنی که بدون اطلاع خانوادهاش، در پوشش امدادگر، خودش را به مناطق عملیاتی برساند تا دل فرزندان این سرزمین را آرام کند؟
زنان در دفاع مقدس، رزمندگان خاموش بودند. کسی صدای تیرشان را نشنید اما صدای دعا و صبرشان تا عرش رفت. در هر شب عملیات، در هر طلوع خونآلود، در هر زخم باز رزمندهای، رد دستهای مادری بود که دعا کرده بود: «خدایا! اگر قرار است بمیرد، در راه تو باشد.»
و مگر نه اینکه اگر جنگ، امتحان مردانگی است؛ صبر، امتحان زن بودن است؟
نقش زنان ایرانی در یک جنگ ۱۲ روزه
۱۲ روز، سرنوشتساز، پرالتهاب، تلخ و در عین حال پرشکوه. ۱۲ روزی که نامش «جنگ» بود، اما معنایش، ایستادگی ملتی بود که چهار دهه پیش، طعم جنگ را چشیده و هنر مقاومت را آموخته بود.
مردان، در میدان نبرد بودند؛ رزمنده، مدافع، جانفشان. اما در کنارشان، زنی ایستاده بود که نه اسلحه داشت، نه لباس رزم، اما دلی به وسعت جبهه. این زن، مادر بود، همسر بود، دختر بود. او در خانه ماند، اما خانهاش سنگر بود.
در روزهای آتش و آژیر، آنجا که شهیدان بر دوش مردم تشییع میشدند، صدای زنان نیز در هیاهوی درد و افتخار، شنیده میشد. زنانی که سکوتشان فریاد استقامت بود، اشکشان ترجمه غیرت، و حضورشان، مهر تائید بر ایمان یک ملت.
شباهتهایی میان اهواز دهه ۶۰ و ایران امروز
صدیقه انجمشعاع، بانوی مبارز دوران انقلاب و نویسنده کتاب «خانه عمه»، یکی از همین صدای زنانه مقاومت است. او که سالهای آغازین جنگ تحمیلی را در اهواز سپری کرده، امروز با نگاهی مادرانه و آگاهانه از تداوم آن مسیر به خبرنگار گروه اجتماعی«اقطاع خبر»، گفت: در روزهایی گذشت وقتی صدای انفجار در برخی شهرها به گوش میرسید و کودکان مضطرب به آغوش مادر پناه میبرند، دقیقاً همان خاطرات ما تکرار میشود. من سالها پیش در اهواز زندگی میکردم. هواپیماهای عراقی به آسمان شهر هجوم میآوردند. صدای بمب، خانهها را میلرزاند. ولی ما ایستادیم. امروز هم دشمن همان است؛ فقط چهرهاش عوض شده. او آمده تا ستون خانواده را بلرزاند، اما زن ایرانی آمده تا آن ستون را حفظ کند.
وی ادامه داد: مقاومت فقط در جبهه نیست. گاهی در آغوش گرفتن کودکی که نگران پدرش است، گاهی در اداره خانه بدون حضور همسر، گاهی در آموزش صبر به نسل بعد، مقاومت معنا میشود. ما باید به فرزندانمان یاد بدهیم که جنگ هست، اما ما با ایمان، با صبر، با ایستادگیمان هستیم.
مادرانی که صبر را تمرین کردهاند
انجمشعاع با نگاهی ریشهدارتر، جایگاه زن را در اندیشه دینی نیز تبیین میکند: از عاشورا تا امروز، این زناناند که پس از شهید، پیام را رساندهاند. شهید، کار حسینی میکند، زن اما کار زینبی. اگر مردان میروند، زنان باید بمانند و ستون مقاومت را نگه دارند. این رسالت امروز ماست.
روز گذشته به عنوان یک خبرنگار در مراسم تشییع پیکر ۱۰ شهید کرمانی که در جریان جنگ ۱۲ روزه به شهادت رسیدهاند، با چند زن که برای بدرقه آمدهاند گفتگو کردم و باید گفت که صدای آنها، بازتاب همان مفهوم عمیق «زنانگیِ مقاوم» است.
مگر ما مادران دیروز نیستیم؟
زهرا پورابراهیمی، بانویی میانسال که تصویر سه شهید در دست داشت، گفت: من مادر شهید نیستم، ولی خودم را شریک این داغ میدانم. ما زنها باید سنگر خانواده را نگه داریم. امروز، دختران ما باید مادران قوی فردا باشند. ایران، زنِ سست نمیخواهد. زنِ وفادار، مؤمن و مقاوم میخواهد.
این راه ادامه دارد
جنگ ۱۲ روزه، نه یک پایان که آغازی تازه بود. در روزهای پساجنگ، زمانی که شهدا به خاک سپرده میشوند، تازه سنگینی جنگ بر شانه خانوادهها مینشیند و باز هم این زن است که میماند. تا فرزند را تربیت کند، تا امید را نگه دارد، تا مسیر را روشن نگه دارد.
مریم موحدینیا زنی لست که با دو فرزند کوچکش برای تشییع شهدا امده است او میگوید: جنگ، از ما صبر و هدف میخواهد. ما برای هدفمان حاضریم از جان بگذریم. هدف ما مکتب است، وطن است. این انقلاب، با خون شهدا آبیاری میشود تا روزی به دست امام زمان برسد.
فراتر از جغرافیای نبرد
نقش زن ایرانی در دفاع از کشور، محدود به خاک نیست. او در زمانهای که جنگ، ابعاد رسانهای، فرهنگی و روانی پیدا کرده، باید همچنان ایستاده باشد. در مقابله با هجمههای تبلیغاتی، در تربیت فرزندانی که آیندهسازند، و در بازتعریف مفهوم امنیت در دل جامعه زن ایرانی مسئول است.
جنگ ۱۲روزه شاید تمام شده باشد، اما سنگر مادران، خواهران و همسران، همچنان پابرجاست. دشمن، هنوز به دنبال شکستن ایمان این ملت است. اما ایمان زن ایرانی، از جنس خاک نیست که بلرزد؛ از جنس روح است، و این روح، زندهتر از همیشه در جریان است.
انتهای خبر/ پسند