۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » شهیدستان
عباس سلطانی نزاد
عباس سلطانی نزاد

عباس سلطانی نزاد

جـزئیات شـهادت تـاریخ شـهادت : 1362/06/06 کـشور شـهادت : مـحل شـهادت : شلمچه عـملیـات : نـحوه شـهادت : اطـلاعات مـزار مـحل مـزار : وضـعیت پـیکر : موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه : ردیـف : شـماره : تصویرمـزار شرح شهادت وصیت نامه بیوگرافی هشتم ارديبهشت 1340، در روستاي كيسكان از توابع شهرستان ‌بافت به دنيا […]


جـزئیات شـهادت

تـاریخ شـهادت :
1362/06/06
کـشور شـهادت :
مـحل شـهادت :
شلمچه
عـملیـات :
نـحوه شـهادت :

اطـلاعات مـزار

مـحل مـزار :
وضـعیت پـیکر :
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
ردیـف :
شـماره :

تصویرمـزار

شرح شهادت

وصیت نامه

بیوگرافی

هشتم ارديبهشت 1340، در روستاي كيسكان از توابع شهرستان ‌بافت به دنيا آمد. پدرش ‌ميرزا و مادرش بي‌بي‌جان نام داشت. تا پايان مقطع ابتدايي درس خواند. سال 1356، ازدواج كرد و صاحب يك پسر و دو دختر شد. استوار يكم ارتش بود، ششم شهريور 1362، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و صورت، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش واقع است.

وی در خانواده اي فقير متولد شد دوران كودكي اين شهيد با سختي و مرارت نزد خانواده اش سپري شد. دوران دبستان را در شهرستان بافت به دور از پدر و مادر با تمام مشكلات گذراند تا اينكه به علت فقر مادي وبي سرپرستي و ترس از آينده فقط تا كلاس ششم ادامه تحصيل داد و اوقات فراغت را در شهر كرمان در كارخانه سيمان به كارگري مشغول بود و به خاطر سخت بودن شرايط كار چندين پيشه را عوض كرد تا اينكه در سن 17سالگي وارد تشكيلات ارتش شد دوران اموزش خودش را در شهرستان اصفهان گذراند و پس از مدتي راهي تبريز شد وسپس به شهرستان مراغه انتقال يافت و در اين شهرستان به درجه گروهبان يكم ترفيع يافت تا اينكه قبل از شروع جنگ تقاضاي انتقال به كرمان را كردند ولي با تقاضاي ايشان موافقت نشد و اعلام كردند كه يا به مشهد منتقل شويد يا عازم جبهه هاي نبرد شويد به خاطر همين مسئله بود كه خانواده شان را به كرمان اوردند وخودشان راهي ميدانهاي نبرد شدند در زمان فتح خرمشهر در توپخانه مراغه بودند كه از ظلم و بيدادي كه در حق مردم خرمشهر شده بود هميشه اظهار ناراحتي ميكرد و هميشه اذعان ميكردند كه چه فجايعي را بر سر مردم مظلوم دزفول و خرمشهر اوردند بالاخره از ابتداي جنگ در تمام عملياتها شركت داشتند و در مدت كوتاهي هم كه به مرخصي مي امدند دائما در فكر رزمندگان بودند و سركشي ميكردند  به خانواده رزمندگان تا اينكه در مرداد ماه سال 1362 بود كه يكي از همرزمان كرماني شان در سنگر به شهادت رسيده بود و ايشان تقبل كردند كه به همراه پيكر شهيد به كرمان بيايند بعد از مراسم تشييع پيكر دوستانشان براي ديدار فاميل به بافت امدند اما اين سفر با سفرهاي قبلي كاملا متفاوت بود و از سخنان ايشان چنين بر مي امد كه گويي خودش از اينده و سرنوشتش مطلع است وهمه اش از شهادت دوستانش تعريف ميكرد تا اينكه بالاخره باز هم به جبهه هاي نبرد عازم شد تا اينكه طبق نوشته اي كه در وسايلش پيداشد گويا دو روز بعد از رفتن به جبهه به شهادت رسيده بود و طبق گفته دوستانش در حال مطالعه بوده است كه مورد هدف بعثيون كافر قرار گرفت و زندگي را وداع گفت ناگفته نماند كه شهيد سلطاني نژاد در سال 1356 تشكيل خانواده دادند كه ثمره اين ازدواج 2 دختر كه يكي از انها پس شهادتشان متولد شد و يك پسر مي باشد.محل                                                                                          

برچسب ها

این مطلب بدون برچسب می باشد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*