به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ شب، آرام آرام روی شهر کرمان سایه انداخته بود، اما گلزار شهدای این دیار روشنتر از همیشه میدرخشید.
آن جا، در میان کوههای صاحبالزمان، جایی در انتهای خیابانی که چشماندازش به سوی دامنههای ساکت و پررمز و راز کوه است، امید موج میزند. گنبد مسجد صاحبالزمان، در دل تاریکی شب میدرخشد؛ نوری که نه فقط فضای گلزار را روشن میکند، که شعله انتظار را در دلها نیز زنده نگه میدارد.
عطر خاک آغشته به خون شهدا، صدای آهسته زمزمههای زائران و تلألوی اشک بر چهرهها، همه باهم ترکیبی میسازند که تنها در چنین مکانهایی میتوان یافت.
ایران این روزها درگیر نبردی بیامان است؛ دشمن، ناجوانمردانه و از سر ترس، فرماندهانمان را به شهادت رسانده است.
اما این جا، در پناه تربت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، مردم ایستادهاند؛ نه فقط بهعنوان زائر، که به مثابه سربازان آماده میدان.
دلهایی که در کنار شهدا آرام میگیرند
نخستین گفتگویم در کنار قطعه شهدای حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان رقم خورد. با خواهر یکی از شهدای این واقعه تلخ همصحبت شدم.
او با صدایی آرام و نگاهی سرشار از درد گفت: ما نیز زخمخورده جنایات اسرائیل هستیم. خواهرم و مادرم را در همان حادثهای از دست دادم که در آن تروریستها با هدایت مستقیم رژیم منحوس صهیونیستی، گلزار شهدای کرمان را به خون کشیدند. اینجا برای ما فقط یک مزار نیست؛ قطعهای از دلمان است که با خاک آمیخته شده. آمدهام تا بگویم ما ایستادهایم، حتی با داغ عزیز.
جوانانی که عهد بستهاند راه شهدا را ادامه دهند
چند قدم آنسوتر، سه جوان کرمانی، آرام و متین، در کنار هم ایستادهاند. وقتی با آنها همصحبت شدم، دستم آمد که آنها هر شب برای تجدید بیعت با آرمانهای شهدا و انقلاب به این مکان مقدس میآیند.
یکی از آنها، جواد، با صدایی رسا و بیانی محکم بیان کرد: وصیتنامه شهید سلیمانی برای ما چراغ راه است. جملهاش را هیچگاه فراموش نمیکنیم که ایران حرم است و اگر این حرم ماند، سایر حرمها میماند، خوب اکنون که به این حرم تجاوز شده ما جوانان این سرزمین اجازه نخواهیم داد دشمنی چون اسرائیل حتی تصور تجاوز به این مرز و بوم را در ذهن بپروراند.
دوستش در ادامه سخنان جواد، اینگونه گفت: ما فرزندان این انقلابیم. درسی که از شهدا آموختهایم، درس ایستادگی و مقاومت است. امروز، وقتی نام سردار شهید سلامی، سرادر شهید حاجیزاده و یا دیگر فرماندهان شهید به میان میآید، احساس میکنیم خون آنها در رگهای ما جاریست. دشمن ما یکیست؛ صهیونیسم جهانی و حامیان غربیاش.
وقتی از نفر سوم این جمع خواستم تا او نیز نظرش را بیان کند، توضیح داد: دشمن در میدان نظامی شکست خورده و دست به ترور ناجوانمردانه زده. اما این ملت را نمیتوان با شهادت ترساند. ما اهل مقاومتیم. اگر روزی لازم باشد، همینجا از گلزار، با ذکر یا زهرا، عازم جبهه خواهیم شد.
کودکانی که صدای پدر را از گلزار میشنوند
از جمع جوانان که فاصله گرفتم، در مسیر ورودی، زنی را میبینم که دست کودک پنجسالهاش را گرفته است. کودک با پرچم کوچک ایران بازی میکند. زن با صلابت خاصی گفت: همسرم در منطقه عملیاتی حضور دارد. هر شب به اینجا میآییم تا پسرم بداند پدرش برای چه رفته. ما به او آموختهایم که پدر، محافظ حرم ایران است؛ حرمی که اگر بینگهبان بماند، دشمن آن را ویران خواهد کرد. دعا میکنم همه رزمندگانمان سالم به خانه بازگردند و دشمن در نیات پلیدش ناکام بماند.
دخترانی که سنگر دعا را برپا کردهاند
در جوار شهدای گمنام، دو دختر جوان در سکوت نشستهاند. مفاتیحالجنان در دست دارند و گویی در دلشان با شهدا سخن میگویند. از آنان درباره حضورشان در این مکان مقدس میپرسم.
یکی از آنها با وقار پاسخ داد: ما در کنار شهدا آرامش میگیریم. وقتی آسمان ایران در آتش و دود است و دشمنان قسمخوردهمان از ترور و تهدید دست برنمیدارند، اینجا پناه ماست. حضور در گلزار، تجدید بیعت با ولایت و نظام جمهوری اسلامی است. برای نیروهای نظامی ایران دعا میکنیم و مثل کودک غزهای از پروردگارمان میخواهیم که موشکها را به هدف برساند.
همراهش، ادامه داد: برای ما دشمن فقط یک نام دارد: اسرائیل. سالهاست که ملتهای مسلمان از جنایتهای این رژیم در رنجاند. ما نسل دهه هشتادیایم، اما قلبمان با کودکان غزه، با شهیدان مقاومت و با آرمان فلسطین میتپد. تا آخر ایستادهایم؛ چون ایستادگی میراثی است که از شهدا برایمان باقی مانده است.
صدای اذان مغرب از گلدستههای مسجد صاحبالزمان بلند شده. سکوت دلانگیزی بر فضا حاکم است. در دل تاریکی شب، نوری از گنبد سبز مسجد میتابد. مردم آرامآرام به سوی مسجد روانه میشوند؛ گویی ادامه راه شهدا، همین نماز است.
و اینجا، در دل کوههای صاحبالزمان، در کنار گلزار شهدا، قلب ایران میتپد. قدرتی که ریشه در ایمان دارد، در خون شهدا، در وحدت ملت. امروز موشکهای نقطهزن ایران، امید شبهای ما و کابوس شبهای رژیم صهیونیستیاند. همانهایی که دو سال است خواب را از چشمان کودکان غزه ربودهاند، اکنون خود در هراس شبانه به سر میبرند.
و من، به عنوان یک خبرنگار که شاهد ارادت و عشق مردم کرمان به وطن و ولایت هستم، بازمیگردم با دفتری از عهد و خون، از اشک و افتخار. ایران هنوز زنده است، چون فرزندانش بیدارند و دشمن هنوز هراسان، چون حقیقت را در آسمانهای روشن دیده است.
انتهای خبر/ پسند