۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » ويژه‌های خبری
زلزله سال ۶۰ سرپناه علی و ننه‌اش را برد
زلزله سال ۶۰ سرپناه علی و ننه‌اش را برد

زلزله سال ۶۰ سرپناه علی و ننه‌اش را برد

علی تا سوم راهنمایی درس خواند بعد از آن ترک تحصیل کرد و از این به بعد مسجد، مدرسه زندگی علی شد. به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ زندگی پشت صفه عزاخانه چسبیده به مسجد جامع کرمان از بچگی مسجد را خانه دوم علی کرده بود حالا که مدرسه را ترک کرده […]


علی تا سوم راهنمایی درس خواند بعد از آن ترک تحصیل کرد و از این به بعد مسجد، مدرسه زندگی علی شد.

زلزله سال ۶۰ سرپناه علی و ننه‌اش را برد

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ زندگی پشت صفه عزاخانه چسبیده به مسجد جامع کرمان از بچگی مسجد را خانه دوم علی کرده بود حالا که مدرسه را ترک کرده بود وقتش را بیش‌تر در مسجد می‌گذراند.

رژیم بعث به ایران حمله کرده بود و مردم برای کمک به رزمندگان هر آنچه در توان داشتند به مسجد می‌آوردند از پتو و لباس و برنج و روغن تا یک مشت نخود در یک کیسه نایلونی که پیرزنی با شرم از زیر چادرش درمی‌آورد و کنار دیگر کمک‌های مردمی می‌گذاشت، همه این نخودها دارایی پیرزن بود.

علی این روزها درس ایثار و از خودگذشتگی را در مدرسه مسجد از مردم ایران می‌آموخت و کمک‌های مردمی را بار وانت می‌کرد و به اهواز می‌فرستاد، همان‌جا بود که با بسیج آشنا شد و دوره‌های نظامی را گذراند و بعد از آن در شهر نگهبانی می‌داد.

علی شفیعی چندباری هم همراه کمک‌های مردمی به اهواز رفت و رفته رفته ننه را هم برای کمک به جبهه‌ها به اهواز برد و ننه برای شستشو و پخت و پز به پشت جبهه‌ها اعزام شد.

خرداد سال ۶۰ بود  علی مدرسه را ترک کرده بود و در پایگاه بسیج مسجد جامع مشغول جمع‌آوری کمک‌های مردمی بودند؛ اوایل صبح بود زمین لرزید آسمان لرزید دیوار اتاق شکاف خورد سقف کمی ریخت دیوارها کج شد ننه علی هراسان از خانه بیرون رفت انگار قیامت شده بود شهر به هم ریخته بود صدای داد و فریاد مردم به آسمان می‌رفت درخت‌ها سر به زمین رسانده بودند و زلزله خانه‌های خشتی را به تلی از آوار تبدیل کرده بود دل توی دلش نبود همه‌جا سراغ علی را می‌گرفت یقین پیدا کرده بود که پسرش زیر آوار مانده است در اوج ناامیدی علی با رنگ و روی پریده از راه رسید رفته بود به مردم زیر آوار مانده کمک کند.

اتاقی که بی‌زلزله درز و دورزش باز شده بود حالا با زلزله ۶/۶ ریشتری قابل سکونت نبود اما علی و ننه‌اش با گل ترک‌ها را می‌بستند و بازهم همان اتاق خشتی سقف بالای سرشان بود چندین پس لرزه هم آمد و یکباره سقف اتاق فروریخت دیگر گل‌اندود کردن هم جوابگو نبود خشت‌ها یکهو فروریختند و از آن به بعد چادری که بر آوار علم شده بود تا دو سال سر پناه علی و ننه علی شد.

زمستان برفی سال ۶۲ هم علی را مجاب به اجاره خانه نکرد و همچنان با مادرش در چادر زندگی می‌کرد اما این بار دوستان علی، مادرش را با اصرار به اتاقی در خانه اجاره‌ایشان بردند.

ادامه دارد…
انتهای خبر/ پاکاری


———-
منبع:آرمان

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*

چهار × 5 =