به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی پایگاه خبری «اقطاع خبر»، هنوز آفتاب بر جاده باریک و پیچدار جوپار نزده بود که نخستین گامها بر خاک نرم مسیر طنین انداخت. نسیم صبحگاهی، خنکای خاصی به هوا بخشیده بود و بر چهرههای زائرانی که با قلبی آکنده از عشق و دلی مملو از شوق حرکت میکردند، میوزید.
آغاز راه پیش از طلوع آفتاب
اینجا، جاده جوپار بود؛ اما صحنههایی که پیش چشم نقش میبست، هر بینندهای را به یاد جادههای مسیر پیادهروی در ایام اربعین میانداخت. پرچمهای سیاه و سرخ با نام سیدالشهدا علیهالسلام در دستان مردان و زنان میرقصید و نوای لبیک یا حسین از عمق جان شنیده میشد.
پیرمردی که دلش در کربلا بود
در آغاز مسیر، پیرمردی سالخورده با قامتی اندکی خمیده اما نگاهی استوار، عصا به دست، آرامآرام گام برمیداشت. وقتی از او پرسیدیم چه چیز او را به این راه کشانده است، با لبخندی آمیخته به اشک پاسخ داد: « من به دلیل شرایطم توفیق حضور در پیادهروی اربعین را ندارم اما به امید همان مسیر آمدم. هر قدمی که اینجا برمیدارم، نیت کردهام گویی در جاده کربلاست. این عشق را تا آخرین نفس در دل نگاه میدارم، بیآنکه گرما یا سرما بتواند مانعم شود.»
خانوادهای در مسیر ظهور
چند قدم جلوتر، خانوادهای چهار نفره در کنار هم حرکت میکردند؛ پدر و مادر، دست در دست دو پسر نوجوانشان. پدر گفت: «سال گذشته، همین مسیر را در کربلا رفتیم. امسال بهدلیل شرایط زندگی نتوانستیم راهی شویم. اما خواستیم فرزندانمان بیاموزند که حتی اگر راه کربلا بسته باشد، باید در مسیر یاد و نام حسین علیهالسلام گام برداشت. این راه، تمرینی است برای گام نهادن در مسیر ظهور».
موکبهایی با بوی اسپند و کندر
در طول مسیر، موکبهای متعدد برپا شده بود؛ با پرچمها و کتیبههای مزین به نام اهل بیت علیهمالسلام و بوی خوش اسپند و کندر که از دور مشام را مینوازید. مردان و زنان میزبان با رویی گشاده، رهگذران را به استراحت و نوشیدن شربت خنک دعوت میکردند. در گوشهای، زنانی نشسته بودند و در همانجا خمیر را آماده کرده، در روغن داغ سرخ میکردند؛ «روغنجوشی» کرمانی که داغِ داغ در دست زائران گذاشته میشد و لبخند رضایت را بر لبها مینشاند.
گامهای زنان و کودکان در کالسکه
در مسیر، مادرانی دیده میشدند که کودکانشان را در کالسکه هل میدادند و با هر قدم، عشق و ارادت خود را به سیدالشهدا علیهالسلام نشان میدادند. صدای خنده کودکان، در کنار نوای پرچمها، جلوهای متفاوت و دلنشین از پیادهروی عاشقانه خلق میکرد.
دخترانی با عهد حسینی
گروهی از چهار دختر جوان توجه رهگذران را جلب میکردند. هر یک با پوششی متفاوت؛ یکی چادری مشکی، دیگری با مانتویی ساده، و دو نفر دیگر با پوششی آزادتر، اما همگی با پرچمی کوچک در دست و شوری یکسان در دل. آنها گفتند: «امسال، عهد بستیم این مسیر را تا امامزاده شاهزاده حسین علیهالسلام برویم و نیت کنیم که هر قدممان معادل قدمی در مسیر کربلا باشد».
یکی از آنها ادامه داد: «این راه فقط چند کیلومتر پیادهروی نیست، فرصتی است برای تجدید عهد با امامی که همه هستیاش را فدای حق کرد. اگر چه در جوپاریم، اما دلهایمان در بینالحرمین است».
کفشها در دست، دلها در کربلا
برخی زائران کفشهای خود را در دست گرفته و با پای برهنه گام برمیداشتند. این بیکفشی، نشانهای از تواضع و ارادت بود؛ نه خستگی. پیرمردان و پیرزنان بسیاری دیده میشدند که با صلابت گام برمیداشتند و هر یک روایتی از عشق دیرینه خود به سیدالشهدا علیهالسلام بر زبان داشتند.
نزدیک شدن به آستان امامزاده
با نزدیک شدن به آستان امامزاده، فضا معنویتر میشد. صدای نوحه و مداحی از دور به گوش میرسید و خیل زائران با دیدن گنبد سبز و ضریح نورانی، بر شتاب گامهایشان میافزودند. مادرانی که کالسکه کودکان را هل میدادند، اکنون با اشک شوق، فرزندانشان را در آغوش گرفته بودند و مردانی که پرچم در دست داشتند، آن را بوسیده و بر پیشانی گذاشتند.
ورود به ضریح و لحظات معنوی
وقتی کاروان پیادهروی به صحن امامزاده رسید، اشک و لبخند در هم آمیخت. برخی زائران به ضریح چنگ زدند و زیر لب حاجات خود را زمزمه کردند. عدهای در گوشهای نشسته و زیارت عاشورا میخواندند. نگاهها همه یکسو بود: به بارگاه منوری که در دل شهر کوچک جوپار، چون نگینی سبز میدرخشید و دلها را به یاد بارگاه ملکوتی کربلا میانداخت.
پیامی برای عاشقان جا مانده
این پیادهروی، هرچند در مقیاسی کوچکتر از اربعین برگزار شد، اما جوهرهای یکسان داشت. برای آنان که از قافله کربلا جا مانده بودند، این مسیر فرصتی بود برای تازه کردن پیمان و تجربه دوباره حس همقدمی با عاشقان حسین علیهالسلام. جاده جوپار در آن صبح دلانگیز، نه فقط جادهای خاکی، بلکه مسیری معنوی بود، پیونددهنده زمین و آسمان، و یادآور اینکه راه کربلا، راهی است که در هر نقطه و هر زمانی میتوان پیمود؛ اگر دل، رو به سوی عشق داشته باشد.
انتهای خبر/ پسند