جـزئیات شـهادت
جـزئیات شـهادت تـاریخ شـهادت : 1362/05/07 کـشور شـهادت : مـحل شـهادت : مهران عـملیـات : والفجر3 نـحوه شـهادت : اطـلاعات مـزار مـحل مـزار : وضـعیت پـیکر : موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا قـطعـه : ردیـف : شـماره : تصویرمـزار شرح شهادت وصیت نامه بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه شهید رحمت الله صفی پوربسم رب […]
جـزئیات شـهادت
اطـلاعات مـزار
تصویرمـزار
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامه شهید رحمت الله صفی پور
بسم رب الهشداء والصدیقین والصالحین وبسم الله القاصم الجبارین والمنافقین
بنام خدای محمد وعلی و خدای ابوذر و یاسر و سلمان ، لن تنالو البر حتی تنفقوا مماتحبون مرگ برای فرزند آدم زیباست ، زیبا همچون گردنبندی زیبایی برگردن دختری جوان و زیبا اینک عزمم را راسخ کرد و با آگاهی و هدف پابه عرصه میدان مبارزه حق برعلیه باطل نهاده ام و راه الله را انتخاب کرده ام وبه سوی او هجرت کرده ام راضی به رضای او گشته تا هر چه معیشت اوست حقیقت و تشنگان عدالت بنویسم تا اتمام حجتی باشد به بی تفاوتانی که سر درلاک خود نموده اند و هنوز درخواب خوش خرگوشی به سر می برند تا شاید به خود آیند و زندگی را به بطالت نگذرانند اما (پدر ومادرم ) بدانید که من بار دیگر از همه چیز و از همه کس بریده ام وعزمم را جدی نمودم و راهی حق میدان جهاد در راه خدا شدم و امید کشته شدن در راه معشوق را دارم و شاید نتوانم بار دیگر با شما باشم و رو در رو با شما به گفتگو بپردازم برای همین است که قسمت ناچیزی از گفته های خود را برروی کاغذ می آورم اول از همه از شما معذرت می خواهم و واقعا شرمنده هستم که نتوانستم خداحافظی کنم و نتوانستم زحمتهای چند ین ساله شما را که با تار وپودم حس می کنم و درک می کردم جبران نمایم پدرم باور کن من خیلی سعی داشتم تا فرزندی خوب برای شما باشم و شما را از تمام جهان بیشتر دوست می داشتم و تمام سعیم براین بود که رضایت شما را جلب کنم ولی چه کنم که کسی بود که من او را از شماها و از همه عالم بیشتر دوست داشتم و عاشق او بودم و برای رسیدن به او لحظه شماری می کردم وعاقبت عشق اوبود که مرا مانند آهن ربا به سوی خود کشاند و شما را از یادم برد از این آرزوها و امیدها داشتی ولی بدان برطبق آیه شریفه انالله واناالیه راجعون همه ما از خداییم و سرانجام به سوی او باز می گردیم و کسی نیست که مرگ به سراغش نیاید و همه سرانجام روزی از هم جدا می شوند حال چه بهتر که این جداشدنها در راه خدا و در میدان مبارزه باشد مرگ شرافتمندانه و خونین به سراغ انسان بیاید و در بستر غفلت نباشد و خوشا به حال پدر ومادری که بارنج و سختی و مشقت فرزندی بزرگ کنند و پاره تن خود در راه محبوبشان قربانی کنند و بشارت باد بر شما رحمت پروردگار بزرگ مادرم می دانم که من ثمره زندگی تو بودم و چه خوب به یاد دارم که چه شبها تا صبح با چراغ فانوس قالی می بافتی و زحمت می کشیدی تا وسایل راحتی مرا فراهم سازی تا بتوانم به مدرسه بروم تاشاید در پیری عصای دستت شوم ولی شاید به این آرزویت نرسی و برای چندمین بار مادرم از تو عذر می خواهم و واقعا شرمنده ام که خداحافظی نکردم ولی باور کن که دست خودم نبود نیروئی مرا به طرف جبهه می کشید که می توانی مقاومت در برابر آن را نداشت و از تو می خواهم به خاطر خدا مرا ببخشی و هلالم کنی و در پایان از شما می خواهم که برادرانم را خوب تربیت کنی تا فرزندانی خوب برای شما و بندگانی صالح برای خداوند باشند مادرم و پدرم از شما عاجزانه می خواهم که نماز و ذکر خدا را از یاد نبرید واز دعاکردن به امام و رزمندگان اسلام دریغ نفرمایید مادرم ، پدرم می دانم که برای هر پدر ومادری هم از دست دادن فرزند سخت است اما سرنوشت چنین می خواهد واسلام احتیاج به جوانانی از قبیل من دارد وبرای همین است که اسلام و قرآن و دوستی اهل بیت پیامبر را بر شما ترجیح داده و طبق نصرقرآن و پیامبر و ائمه اطهار فراق دوری از شما راتحمل می کنم و ازشما می خواهم برای من گریه ضعف نکنید که خواری ناکرده دشمنان دین خدا خوشحال شوند ولی نمی گویم گریه نکنید گریه شما گریه سوز باشد و به یاد علی اکبر حسین گریه کنید و به یاد زینب باشید که چگونه توانست شهادت هفتاد ودوتن را تحمل کند خلاصه از شما می خواهم که دشمن را شادمان نکنید و به خواهران و عمو و خاله و عمه وصیت می کنم که در مرگ من صبور باشند و صبر و استقامت را پیشه کنند و باز عاجزانه می خواهم که برای من لباس عزا نپوشید و صبررا از دست ندهید و وصیتم به جوانان و مخصوصاٌ دوستان این است که مبادا در رختخواب ذلت بمیرید وحسین در راه دین به شهادت رسید و خدای ناکرده در بستر غفلت نمیرید که علی در مهراب عبادت شهید شد وسعی کنید مانند حنظله باشید که میدان کارزار را بر حجله عروسی ترجیح داد و در رکاب رسول خدا و در راه خدا رخت عروسی را به کفن تبدیل نمود و به لقاء الله پیوست و در حال بی تفاوتی نمیرید که علی اکبر حسین در رکاب حسین و در راه خدا با هدف شهید شد و عاجزانه از شما می خواهم که دست از امام بر ندارید و به قول یکی از بزرگان اگر جویای راه حسین هستید آن را دررگهای خمینی بیابید و ندای دل من ناصرا خمینی ، این حسین زمان لبیک بگویید و جبهه ها را خالی نگذارید و تقوی پیشه کنید و وحدت را حفظ کنید و دعا به امام و رزمندگان را از یاد نبرید ، اما ای مادران از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید زیرا اسلام احتیاج مبرم به نیرو دارد و مادر وهب را الگو قرار دهید چگونه جوان تازه دامادش را به یاری حسین فرستاد و موقعی که به شهادت رسید دشمن سربریده وهب را جلو مادرش انداخت ولی مادر وهب سر فرزندش را به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت ما چیزی را که در راه خدا داده ایم پس نمی گیریم و کسانیکه توانایی به جبهه آمدن را ندارید از کمک مادی به جبهه خودداری نفرمایید و اگر توانایی مادی را ندارید لااقل با دعاهایتان رزمندگان را بدرقه نمایید واسلام را یاری فرمایید پس کسانیکه ذره ای در دلشان به خمینی شک دارند و بدگمانند می خواهم که در تشیع جنازه من شرکت نکنند زیرا روح مرا آزرده می سازد.
هر که باشد برخمینی بدگمان حق ندارد پانهد در این مکان
واگر جسدم مفقود شد هیچ ناراحت نباشید واگر به دست شما رسید هرجا که شما خواستید دفن نمایید.
والسلام من الله التوفیق
بیوگرافی
شهید صفی پور در روز نهم فروردین ماه سال 1338 در روستای بید کردوئیه گوغر از توابع شهرستان بافت قدم برسنگفرش حیات گذاشت . دوران کودکی را در دامان پاک خانواده سپری کرد با شکوفاشدن نهال ذهنش راهی مدرسه شد . با وجود فقر و تنگدستی خانواده از تحصیل و فراگیری علم و دانش دست برنداشت و توانست تحصیلات خود را با موفقیت فراوان تا دیپلم ادامه دهد وی فردی مومن و مذهبی بود و همیشه در صدد دفاع از اسلام وارزشهای اسلامی بوده می کوشید تا بتواند خدمتی به انقلاب بنماید بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ، فعالیتهای خود را به صورت گسترده ادامه داد که بتواند به چند نمونه اشاره کرد و شرکت در راهپیمایی ها ، پخش اعلامیه های حضرت امام در ره ، شرکت در نماز جمعه و جماعت و مراسم مذهبی
به علت عشق وعلاقه ای که به امر تحصیل علم و دانش داشت ، به جرگه معلمین پیوست تا با تلاش و کوشش علمی خود بتواند فرزندان این مرز و بوم را با سواد سازد . هنگامی که دست جنایتکار آمریکا از آستین صدام صهیونیستی بیرون آمد و سرزمین گرم و پرمحبت جنوب را بخاک و خون کشید ، وی به پادگان رفت و آموزش نظامی را پشت سر گذاشت و بلافاصله به سوی جبهه ها شتافت . مشتاقانه به سوی خط اول جبهه رهسپار گردید وبعد از مدتها نبرد در کنار برادران پیکارجو جنگید تا بالاخره پس از یک عمر تلاش و مبارزه ایمان واعتقاد ، خلوص و رزم در روز هفتم مرداد ماه سال 62 در منطقه عملیاتی مهران درخت شاداب زندگیش بخزان نشست.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق برای پایگاه خبری اقطاع خبر محفوظ است.
طراحی سایت : شهرالکترونیک کرمان