۞ امام علی (ع) می فرماید:
هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

موقعیت شما : صفحه اصلی » ویژه استان
هم‌اکنون: بیداری یا نابودی
هم‌اکنون: بیداری یا نابودی | اقطاع خبر

هم‌اکنون: بیداری یا نابودی | اقطاع خبر

به گزارش پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ حامد حاجی‌حیدری در یادداشتی نوشت: جو امسال مجمع‌عمومی سازمان ملل، گواهی مکرر بود و نشان داد که قواعد جاری سیاست بین‌الملل، شتابان، رو به دگرگونی به سمت خشونت فزاینده است. در این شرایط، «ملت‌هایی که از فرط عافیت‌جویی، مهیای دفاع نشوند، تسخیر خواهند شد». یادمان باشد: «ملت‌هایی که از […]



به گزارش پایگاه خبری «اقطاع خبر»؛ حامد حاجی‌حیدری در یادداشتی نوشت: جو امسال مجمع‌عمومی سازمان ملل، گواهی مکرر بود و نشان داد که قواعد جاری سیاست بین‌الملل، شتابان، رو به دگرگونی به سمت خشونت فزاینده است. در این شرایط، «ملت‌هایی که از فرط عافیت‌جویی، مهیای دفاع نشوند، تسخیر خواهند شد». یادمان باشد: «ملت‌هایی که از فرط عافیت‌جویی، مهیای دفاع نشوند، تسخیر خواهند شد». «ملت‌هایی که از فرط عافیت‌جویی، مهیای دفاع نشوند، تسخیر خواهند شد». مقایسهٔ سخنرانی‌های جو بایدن در سپتامبر ۲۰۲۴ و ترامپ در سپتامبر ۲۰۲۵ در مجمع‌عمومی سازمان ملل، تصویری گویا از تحولات عظیم ژئوپلیتیک جهان ارائه می‌دهد.

این دو سخنرانی که تنها با فاصلهٔ یک سال از یکدیگر ایراد شده‌اند، همچون دو آیینهٔ متقابل، بازتاب دو جهان‌بینی کاملاً متضاد در عرصهٔ روابط بین‌الملل هستند. درحالی‌که بایدن بر چندجانبه‌گرایی، تعهد به نهادهای بین‌المللی و همکاری‌های فرا آتلانتیکی تأکید داشت، ترامپ با زبانی بی‌پرده، یک‌جانبه‌گرایی، اولویت مطلق منافع ملی امریکا و بی‌اعتمادی به نهادهای جهانی را تبلیغ کرد. این تقابل، صرفاً تفاوت در سبک رهبری نیست، بلکه نشان‌دهندهٔ شکاف عمیق در درک نقش کشورها در نظم جهانی است.

گفتمان ترامپ در سازمان ملل را می‌توان تبلور «رئالیسم تهاجمی» در نظریهٔ روابط بین‌الملل دانست. بر اساس این دیدگاه، نظام بین‌الملل که ذاتاً آنارشیستی است، دولت‌ها برای تضمین بقای خود مجبور به حداکثرسازی قدرت هستند. ترامپ با بیان این‌که «سازمان ملل بیشتر منبع مشکلات جهانی است تا ابزاری برای حل آن‌ها»، عملاً به بنیان‌های نیم‌بند صلح که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت، حمله‌ور شد. شعار «امریکا رتبهٔ» ترامپ، در واقع، بازتاب عینی این فلسفهٔ سیاسی است که منافع ملی را بر هرگونه تعهد فراملی ارجح می‌داند. امریکا نشان داده است که بدون تعهد، آماده بالابردن سطح تنش در هر سوی جهان است، و در این کار، فرقی میان ایران و چین و روسیه و اروپا و گرینلند و ونزوئلا و برزیل نیست.

در چنین شرایطی، دیگر نمی‌توان به قواعد دیروزی بازی بین‌المللی دل‌خوش کرد، قواعدی که بر پایهٔ نوعی اعتماد نهادی، هرچند شکننده، استوار بودند. گفتمان یک‌جانبگی که ترامپ نمایندگی می‌کند، در عمل به معنای رسمیت یافتن قانون هابزی جنگل در عرصهٔ جهانی است، جایی که هر بازیگر قدرتمندی حق خود می‌داند که بدون توجه به هنجارهای جمعی، به دنبال پیشبرد منافعش باشد.

این رویکرد، ضربهٔ نهایی را بر پیکر فرسودهٔ همکاری‌های چندجانبه در قالب نهادهای فرتوتی مانند سازمان ملل وارد می‌کند، و جهان را به سمت قطبی‌شان هر چه بیشتر و شکل‌گیری اردوگاه‌های متخاصم سوق می‌دهد. برای کشورهایی که نیم‌قرن در سایهٔ امنیت نسبی ارائه شده توسط نظم پیشین به سر برده‌اند، این تغییر به معنای بیدارشدن جهانی خشمگین است که دیگر هیچ تضمینی برای امنیتشان باقی نمی‌گذارد. آن‌ها ناگهان خود را در میدانی می‌بینند که رقیبان قدرتمند، حاضر نیستند به هیچ قاعدهٔ قبلی پایبند بمانند، و اینجاست که ادامهٔ سیاست‌های عافیت‌طلب و عدم سرمایه‌گذاری جدی در توانمندی‌های دفاعی و امنیتی ملی، حکم خودکشی تدریجی را خواهد داشت.

پاسخ منطقی به این بی‌ثباتی فزاینده، چیزی نیست جز حرکت به سمت تقویت حداکثری «تاب‌آوری ملی» در تمامی ابعاد آن. این مفهوم، فراتر از قدرت نظامی صرف است، و حوزه‌های اقتصادی، انرژی، غذا، فناوری و اجتماعی و فرهنگی را در بر می‌گیرد. یک ملت تاب‌آور، ملتی است که بتواند در برابر ضربه‌های خارجی، از تحریم‌های شدید گرفته تا اختلال در زنجیرهٔ تأمین جهانی، مقاومت کند و به حیات و پیشرفت خود ادامه دهد. دستیابی به چنین موقعیتی مستلزم یک بازنگری اساسی در اولویت‌های ملی و تخصیص منابع است، امری که شاید در دوران ثبات، غیرضروری یا پرهزینه به نظر می‌رسید، اما، در شرایط کنونی به اولین شرط بقا تبدیل شده است. اینجاست که سرمایه‌گذاری روی تولید داخلی، توسعهٔ فناوری‌های کلیدی، ایجاد ذخایر راهبُردی و تقویت بنیان‌های اجتماعی از حرف به عمل درمی‌آید، زیرا، هزینهٔ وابستگی و آسیب‌پذیری در جهان جدید، به‌مراتب از هزینه‌های این سرمایه‌گذاری‌ها بیشتر است.

همچنین، در فضای بین‌المللی مملو از بی‌اعتمادی که قدرت‌های بزرگ به ایجاد آن دامن زده‌اند، کشورها ناگزیر به دنبال ایجاد اتحادها و شراکت‌های جدیدی بر پایهٔ منافع مشترک واقعی و قابل‌اتکا خواهند بود. این اتحادها احتمالاً، انعطاف‌پذیرتر، عمل‌گراتر و کم‌دامنه‌تر از بلوک‌بندی‌های کلاسیک دوران جنگ سرد خواهند بود، اما، درعین‌حال، برای تأمین حداقلی از امنیت جمعی در برابر فشارهای یک‌جانبه ضروری به نظر می‌رسند. دیپلماسی فعال و هوشمندانه که بتواند چنین پیوندهایی را ایجاد کند، به یکی از ارکان اصلی دفاع ملی بدل می‌شود. هدف از این دیپلماسی، نه رؤیاپردازی دربارهٔ همکاری‌های آرمانی، بلکه ایجاد شبکه‌ای از متحدان قابل‌اعتماد برای مدیریت ریسک‌های ناشی از رفتار غیرقابل‌پیش‌بینی قدرت‌های بزرگ است. این شبکه‌ها می‌توانند فضای مانور بیشتری به کشورها داده و از انزوای راهبُردی که آن‌ها را در برابر فشار و اجبار آسیب‌پذیر می‌کند، جلوگیری نمایند.

در نهایت، مهم‌ترین رکن مقابله با این جهان ناامن، تقویت «انسجام فرهنگی» و ایجاد یک ارادهٔ جمعی در چهارچوب ایدئولوژی‌های سیاسی نیرومند است. هیچ سلاح پیشرفته و هیچ اتحاد دیپلماتیک، بدون پشتیبانی یک ملت متحد و آگاه نمی‌تواند ضامن امنیت باشد. این امر مستلزم آن است که دولت‌ها با شفافیت، بی‌قیدی‌های ایدئولوژیک را که طی ۵۰ سال اخیر متداول شده است کنار بگذارند، و فردفرد ملت را بر سر خط اخلاق و انضباط فردی و اجتماعی و سیاسی بازگردانند. دورانی که ولنگاری اخلاقی و ایدئولوژیک، به‌مثابه فانتزی آزادی تقدیس می‌شد گذشته، و باید همه افراد و گروه‌ها و سازمان‌ها و دولت‌ها بر سر خط «مقیدبودن» بازگردند.

ملت‌ها باید بداند که بقایشان در گرو هوشیاری و نظم و مقاومت جمعی است؛ بنابراین، بزرگ‌ترین وظیفه رهبران در عصر حاضر، نه وعدهٔ رفاه بی‌دغدغه، بلکه بسیج ملی برای گذر از این دورهٔ گذار پرخطر است تا «هر کس، هر جا هست، تکلیف خود را بشناسد و به آن عمل کند». دوران سگ‌بازی و گربه بازی و زیدبازی و مسخره‌بازی، و خلاصه، دوران «بازی» گذشته است، و خود «زی» آن قدر مبرم شده است که مجالی برای «بازی» نمی‌ماند. فعالان سیاسی، باید این حقیقت را به ملت‌های خود تفهیم کنند که دوران «عافیت‌جویی» به سر آمده است، و آینده از آن ملت‌هایی خواهد بود که با چشمانی باز، اراده‌هایی پولادین، و آمادگی محض، سهم خود را در حیثیت تاریخی کشور و جامعه به انجام برسانند. تاریخ، نشان داده است که امپراتوری‌های خودکامه و سیاست‌های یک‌جانبه‌گرا در نهایت به دلیل طغیان ملت‌های مستقل و مقاومتشان از پای درمی‌آیند، اما، این درس، تنها در صورتی تکرار می‌شود که ملت‌ها از خواب غفلت «عافیت‌جویی» بیدار شوند.

منبع: فارس https://armanekerman.ir/vdcg3x9qnak9nz4.rpra.html


پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*