از نمونههای بارز در این جنبش میتوان به «رنگینکمان جاذبه» نوشته توماس پینچن، «سلاحخانه خانه شماره ۵» اثر کورت ونهگات و «تبصره ۲۲» (Catch – ۲۲) رمانی از جوزف هلر اشاره کرد.
اگرچه از نظریهپردازانی که تمرکز خود را بر جنبش پستمدرن در ادبیات گذاشتند، لازم است نامبرده شود؛ نامهایی چون: رولان بارت، ژاک دریدا، ژان بودریار، خورخه لوئیس بورخس، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار.
منابع اصلی ادبیات پستمدرن چه چیزهایی هستند؟
اسلاف ادبیات پستمدرن، یعنی ادبیات مدرنیستی یا مدرن، بر معنا تأکید بسیار داشتند و معتقد بودند که نویسنده خالق گونهای روشنگری است درباره نظم و سوگواری بر دنیای پرآشوب مدرن؛ کسانی چون جیمز جویس، تی. اس. الیوت و ویرجینیا وولف از جمله این افراد بودند.
اگرچه، پس از مجموعهای اتفاقات ناقض حقوق بشر در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن، از جمله قتلعام یهودیان، بمباران اتمی ژاپن و بازداشت جمعی ژاپنیها در آمریکا، نویسندگان به این فکر افتادند که رسیدن به معنا خواستهای غیرممکن است و تنها راه پیشرفت پذیرفتن بیمعنایی کامل است.
بنابراین، ادبیات پستمدرن بسیاری از اصول مدرنیسم، مانند دوری از معنا، تشدید و تایید چندپارگی و بینظمی و حتی آغاز تغییرات بزرگ در سنتهای ادبی را بهطورکلی کنار گذاشت؛ یا شاید بهتر است بگوییم تفکر خود را بر همین رد معنا و نظم بنیان گذاشت.
۵ ویژگی ادبیات پستمدرن
ادبیات پستمدرن بر اساس این تفکرات اصلی شکل گرفت:
۱ – پذیرش تصادفی بودن اتفاقات. آثار این جنبش ایده هرگونه معنای دقیق از رویدادها را کاملاً رد کرد و بهجای آن بر اتفاقی بودن و بینظمی رویدادها تأکید داشت. رمانهای پستمدرن اغلب داستانهایی غیرقابلباور را روایت میکنند و به طور افراطی تلاش میکنند تا مانع دریافت خواننده از معنای داستان شده و او را دچار سردرگمی میکنند.
۲ – سبکسری و لودگی. درحالیکه نویسندگان مدرنیست به عزای بینظمی نشسته بودند، نویسندگان پستمدرن اغلب با استفاده از طنز سیاه، بازی با واژگان، دوگانگی در معنا و دیگر روشهای لودگی و شوخی بینظمی را تشدید کردند و داستانهایی آشفته خلق کردند تا بیشازپیش باعث گیچ شدن خوانندگان شوند.
۳ – پراکندهگویی. ادبیات پستمدرن پراکندهگویی جنبش مدرن را گرفت و آن را گسترش داد؛ ازاینرو آثار ادبی در جنبش پستمدرن بیشتر بهسوی اشکالی از کلاژ، پیچیدگی در زمان و تغییرات ناگهانی ملموس در شخصیتها و مکانهای داستان حرکت کرد.
۴ – فراواقعیات. ادبیات پستمدرن بر بازی بودن زندگی و بیمعنایی آن تأکید داشت. نویسندگان این جنبش از عناصر فراواقعی بیشتری در رمانها و داستانهای کوتاه خود استفاده کردند و بیشتر بر هنر و مهارتهای نویسندگی خود تأکید داشتند؛ آنها به طور دائم به خوانندگان یادآوری میکردند که نویسنده یک عالم همهچیزدان نیست و نمیتواند منبع و مرجع راهنما باشد.
۵ – ارجاعات درون و بینامتنی. بنا بر شکلی از نوشتار کلاژ گونه، بسیاری از نویسندگان پستمدرن آثار خود را بهنوعی گفتوگو با متون دیگر بدل کردند. روشهای مورداستفاده آنها شامل تقلید ادبی، یا تقلید از سبکهای دیگر نویسندگان و ترکیب فرهنگهای سطح بالا و سطح پایین، یا نوشتن درباره موضوعاتی که پیشتر ناشایست تلقی میشد بودند.
۱۰ نویسنده برجسته در جنبش پستمدرن
در اینجا میخواهیم از ۱۰ نویسنده شاخص که در فراگیری جنبش پستمدرن ادبی نقش زیادی داشتهاند نام ببریم.
۱ – جان بارت. او در سال ۱۹۶۷ مقاله ادبی انتقادی نوشت با عنوان «ادبیات خستگی» و در آن تمامی نوشتههای نویسندگان را فقط تقلیدی از پیرامون آنها توصیف میکند و نه اثری خلاقانه؛ از نظر بسیاری این مقاله بهعنوان دکترین ادبیات پستمدرن تلقی میشود. چهارمین رمان بارت، «ژیل پسر – بزی»، نمونهای شاخص از یک شخصیت فراواقعی ارائه میکند و در چندین جا در آغاز و پایان داستان تأکید میکند که این کتاب را نویسنده ننوشته بلکه روی نواری ضبطشده به نویسنده داده شده یا توسط رایانه نوشته شده است.
۲ – ساموئل بکت. تئاتر بیمعنایی بکت بر فروپاشی روایت در داستان تأکید داشت. او در نمایشنامه «در انتظار گودو» (۱۹۵۳)، داستان دو شخصیت را روایت میکند که در انتظار شخصیت مجهولی به نام گودو روز خود را با گفتوگویی بیهوده و بیمعنا سپری میکنند؛ درحالیکه هیچگاه هویت گودو مشخص نمیشود.
۳ – ایتالو کالوینو. رمان او با عنوان «اگر مسافری در شبی زمستانی» (۱۹۷۹) نمونهای عالی است از فراروایت؛ تمام کتاب درباره شخصی است که تلاش میکند رمانی را با نام «اگر مسافری در شبی زمستانی» بخواند.
۴ – دان دلیلو. او در رمان بهشدت پراکنده و تکهتکه «دنیای زیرین»، داستان مدیر تبلیغاتی در نیویورک دوران ریاستجمهوری نیکسون را روایت میکند و در آن به بررسی ظهور سرمایهداری، رکود تولید در آمریکا، کارکرد سازمان جاسوسی این کشور (سیا) و حقوق مدنی میپردازد. رمان «صدای سفید» او (۱۹۸۵) بازتعریفی است از پستمدرنیزم از طریق تشریح مصرفگرایی و بمباران شخصیتها با بیمعنایی محض.
۵ – جان فاولز. رمان «خانم ستوان فرانسوی» رمانی تاریخی است با تأکید بر فراواقعیت. کتاب روایتگر شخصی است که خودبخشی از داستان است و چندین روش برای پایاندادن به داستان پیشنهاد میکند.
۶ – جوزف هلر. رمان «تبصره ۲۲» (Catch-۲۲) چندین داستان را بدون ترتیب زمانی روایت میکند و بهآرامی داستان را با دادن اطلاعات جدید پیش میبرد. هلر همچنین در این اثر پارادوکس (روش ادبی در بیان چیزی که با خودش در تضاد است؛ اما واقعیتی نهفته در دل خود دارد) و فارس (نوعی کمدی که در آن موقعیتهای بیمعنا به طرز مضحکی کنار هم قرار میگیرند) را برای هرچه پیچیدهتر کردن داستان به کار میگیرد.
۷ – گابریل گارسیا مارکز. رمان «صدسال تنهایی» مارکز نمونهای شاخص از داستانی متحرکگونه است که داستان چند شخصیت پراکنده را در یک بازه زمانی طولانی روایت میکند تا بر کوچک بودن زندگی بشری تأکید کرده باشد.
۸ – توماس پینچن. رمان «رنگینکمان جاذبه» که پینچن در سال ۱۹۷۳ منتشر کرد، بهعنوان فرزندخوانده ادبیات پستمدرن شناخته میشود که در آن با بهکارگیری ساختاری پیچیده و پراکنده موضوعات مختلفی از جمله فرهنگ، علم، علوم اجتماعی، ناسزاگویی و ادب و نزاکت را مطرح کرده است. او در سال ۱۹۶۵ رمان «گریهکنان محوطه ۴۹» را نوشت و در آن اغلب در میان موضوعات بسیار جدی، از بازیهای کلامی ابلهانه استفاده کرده است.
۹ – کورت ونهگات. رمان «سلاحخانه شماره ۵» ونهگات روایتی غیرخطی است که در آن شخصیت اصلی داستان از قید بعد زمان رها شده و میان حال و آینده، بدون اینکه بر رفتارهای خودکنترلی داشته باشد، در رفتوآمد است؛ این رمان بر ماهیت بیهودگی جنگ تأکید دارد.
۱۰ – دیوید فاستر والاس. این نویسنده در سال ۱۹۹۶ رمان «شوخی بیپایان» را نوشت؛ والاس در این اثر از طریق درهم آمیختن نظریههای فکری مختلف و سبکی دانشنامهای، شخصیتهای خود را در وضعیتی پستمدرن میان انبوهی از یادداشتها و پانویسهای وسواسگونه گرفتار کرده است. «شاه رنگپریده» (۲۰۱۱) با بهرهگیری از شخصیتی با نام دیوید فاستر والاس، قصهای بهشدت فراداستانی را روایت میکند.
منبع: ایسنا
انتهای خبر/ م







