نسلکشی در صبرا و شتیلا، بمباران مدرسهها در نوار غزه، ترور فیزیکی دانشمندان مقاومت در کشورهای مختلف و… تنها نمونههایی از پروندهای سیاهاند که دیگر جایی برای انکار باقی نگذاشتهاند.
فرماندهانی که خونشان پیمان شد
در روزهای اخیر، عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی بار دیگر، قلب ایران را هدف گرفت. در حملاتی بیسابقه، سردار حسین سلامی، سردار محمدحسین باقری، سردار امیرعلی حاجیزاده، به همراه جمعی از دانشمندان و نخبگان نظامی و هستهای کشور به شهادت رسیدند. دشمنان، گمان میبرند که با خاموش کردن صدای فرماندهان، راه ملت را خواهند بست؛ حال آنکه در ایران، خون فرماندهان، نه پایان راه که آغاز طوفان است.
دعای مردم برای موشکها
در این شبهایی که آسمان تلآویو از آتش پرفروغ موشکهای ایران چون روز روشن است.
در دل خانههای غزه، پناهگاههای لبنان، و خرابههای جنین، مادرانی با دستان لرزان به آسمان نگاه کردند و گفتند:
در دل خانههای غزه، پناهگاههای لبنان، و خرابههای جنین، مادرانی با دستان لرزان به آسمان نگاه کردند و گفتند:
«خدایا این موشکها را به هدفشان برسان»…
سه شب است که جهان، شاهد تلافی است. نه برای انتقام، بلکه برای عدالت؛ نه برای قدرتنمایی، بلکه برای خونهایی که بیگناه بر خاک ریخته شدند. این جنگ، صدای تاریخیِ مظلوم است علیه نظامی که کودکان را میکشد و دانشمندان را ترور میکند.
نور، امید، موشک
در شبهایی که آسمان خاورمیانه از غرش موشکهای ایران روشن شد، دلهای بسیاری در غزه، بیروت، کرمان و حتی سرزمینهای اشغالی لرزید؛ برخی از ترس، و برخی از شوق. موشکها از دل خاک ایران برخاستند و با صلابتی کمنظیر، پاسخ سالها جنایت، کودککشی و ترور را دادند.
در کرمان، مردم با چشمانی اشکبار و دلهایی پرامید، به آسمان شب چشم دوختند. فیلمبرداری از نورهای سرخ و سفید موشکهایی که چون صاعقه در دل شب میدرخشیدند، به یک واکنش جمعی تبدیل شد.
مردم کرمان، در خیابانها، بازارها و کوچهها، بیتردید از این اقدام سربازان وطن حمایت کردند. ارتش، سپاه، نیروی هوافضا، همه عزیزانشان هستند. این را از زبانشان میتوان شنید.
و حالا، خیابان شریعتی کرمان، با سنگفرشهای خاطرهسازش، با چهرههای صبور و مصمم مردمانش، روایتی از همین صداست؛ صدایی که از عمق جان میآید.
ایستگاه اول: ایستگاه تاکسی در گوشه میدان آزادی
در آغاز خیابان شریعتی، پیرزنی ایستاده است. دستش به عصا، نگاهش به افق. خودش را «مادر شهید» معرفی میکند. آرام و شمرده میگوید: من یک پسر دادم برای این کشور. اگر لازم باشد، نوهام را هم میفرستم. خدا خودش موشکها را هدایت کند، همانطور که دل ما را روشن کرده به حق بودن این راه.
ایستگاه دوم: روبهروی کتابفروشی آزادی
دختری حدوداً ۲۰ ساله، دانشجوی رشته علوم سیاسی، جلوی کتابفروشی ایستاده و در حال ورق زدن کتابی است. وقتی از او درباره وضعیت کنونی ایران و اسرائیل میپرسیم، با نگاهی جدی و صدایی مطمئن میگوید: دیگر وقت تردید نیست. ما سالها شاهد ترور و تحریم و تحقیر بودیم. اگر امروز ایران پاسخ نمیداد، یعنی تسلیم شده بود. این پاسخ، حق ماست، نه گزینه ما.
ایستگاه سوم: در کنار مغازه بلورفروشی
چند متر جلوتر، کاسبی میانسال مشغول چیدن اجناس است. تابلوی مغازهاش قدیمی اما مرتب است. میگوید: من کار سیاسی نمیکنم. اما وقتی فرماندههامون رو شهید میکند، وقتی دانشمندانمان را ترور میکنند دیگه بحث سیاسی نیست؛ بحث ناموس است ایران باید محکم بایستد.»
ایستگاه چهارم: کنار ایستگاه اتوبوس
چند نوجوان و جوان نشستهاند و درباره آخرین اخبار صحبت میکنند. یکی از آنها، با تلفن همراهش، فیلم پرتاب موشکهای ایرانی را نشان میدهد. وقتی از او میپرسیم نظرش چیست، لحظهای مکث میکند و میگوید: من به آینده فکر میکنم. اگه اسرائیل امروز جواب نگیرد فردا به بچههای ما هم رحم نمیکند من پشت سپاه و ارتش کشورم هستم. با همه وجود.»
ایستگاه پنجم: انتهای خیابان، در سایه مسجد جامع
در نزدیکی مسجدی مردی جوان، کارگر فصلی، بر پله نشسته و آب مینوشد. صدایش از سختی کار گرفته، اما محکم است. بیمقدمه میگوید: خون سردار سلامی، سردار باقری، سردار حاجیزاده، پایمال نمیشه. ما مردم، پشت نیروهای نظامیمان هستیم. ما مردم کرمانیم؛ از دل کویر، ما از دیار حاج قاسمیم.
شریعتی، آیینه ملتی ایستاده
خیابان شریعتی کرمان، این روزها فقط گذرگاه ماشینها نیست؛ گذرگاهی است برای عبور صدای ملتی که از ظلم خسته است، اما خسته نمیشود. هر چهره، هر مغازه، هر صدای عبوری، انگار آیهای است از کتاب مقاومت.
اینجا، مادران برای موشکها دعا میکنند. دانشجویان تحلیل میکنند. کاسبان، کمر خم کردهاند اما ایستادهاند. جوانان، مردانه از فرماندهان شهیدشان حرف میزنند.
اینجا شریعتی کرمان است؛ و از اینجا تا آسمان تلآویو، تنها یک چیز جاریست: خون، حق، و پاسخ.
انتهای خبر/ پسند