در گزارش زیر به بیوگرافی برخی از شهدای استان کرمان می پردازیم.
شهید قاسم سلیمانی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۳۵ در روستای قنات ملک از توابع کرمان چشم به جهان گشود. وی پس از اخذ دیپلم به شغل بنایی مشغول شد و بعدها فعالیت خود را به عنوان پیمانکار در اداره آب کرمان آغاز کرد.
شهید قاسم سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و همزمان با شروع جنگ ایران و عراق، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبههها فرستاد. سردار سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند. شهید سلیمانی تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید. او در بهمن سال ۱۳۸۹ ش از سوی آیت الله خامنهای، فرمانده کل قوای نظامی ایران درجه سرلشکری (بالاترین درجه نظامی در ایران) را دریافت کرد.
بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ در حمله آمریکایی به دو خودرو در اطراف فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون حشدالشعبی و تنی چند از اعضای حشدالشعبی در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.
شهید علی ماهانی
علی آقا ماهانی در سال ۱۳۳۶ درشهر کرمان بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی ومتوسطه را با موفقیت در این شهر به پایان برد.علی رغم قبولی در دانشگاه ، به خدمت سربازی رفت تا مبارزه علیه حکومت پهلوی را از درون ارتش آغاز کند. اقدامات انقلابی و ضد رژیم او در پادگان محل خدمت (کازرون) باعث شد تا توسط ساواک دستگیرو زندانی شود.او ماهها تحت شکنجه های دژخیمان شاه قرار داشت ولی هرگز لب از لب باز نکرد تا جایی که از طرف دادگاه نظامی محکوم به اعدام شده بود.
بعد از پیروزی انقلاب به فعالیتهای فرهنگی ومذهبی خود ادامه داد. شروع جنگ عراق با ایران برگ دیگری از جانفشانی های او برای نگهداری انقلاب بود . او با رها در عملیاتهای گوناگون مجروح ونقص عضو شد.اما همواره زندگی زیر آتش دشمن برای او شیرین تر بود.
عملیات والفجر ۳ در سال ۱۳۶۲ آخرین حضور این دلاور در میدانهای نبرد بود .علی ماهانی در این عملیات با شگفت انگیزترین مفهوم ایثار و از خود گذشتگی به شهائت می رسد و بقایای پیکر این سردار عارف بعاز گذشت ۱۵ سال به خانه اش کرمان باز گردانده می شود.
شهید مهدی تهامی
شهید سیدمهدی تهامی یکی از غواصان لشکر ۴۱ ثارالله بود که قبل از عملیات والفجر ۸ داوطلب شد تا برای از بین بردن یک سنگر مزاحم عراقی به هورالعظیم برود، سیدمهدی این سنگر را از جلوی راه همرزمانش برداشت و در هور جاودانه شد و پیکر پاکش پس از ۱۴ سال به زادگاهش برگشت.
شهید سیدمهدی تهامی پورزرندی، شانزدهم مهر ۱۳۴۴، در شهرستان کرمان متولد شد. تا دوم متوسطه درس خواند. پاسدار بود، یکم آذر ۱۳۶۴، در هورالعظیم شهید شد. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص سال۱۳۷۸، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
شهیدان سیف الدینی
شهید محمدحسن سیف الدینی راد متولد ۱۳۴۱ که در عملیات حصر آبادان به شهادت رسید، معلم شهید محمدحسین سیف الدینی راد متولد ۱۳۴۲ که در عملیات والفجر ۸، مجروح شیمیایی شد و سرانجام به شهادت رسید و شهید طلبه محمدعباس سیف الدینی راد، متولد ۱۳۴۴ که در جبهه طلائیه دعوت حق را لبیک گفت و به کاروان شهدا پیوست، ۳ فرزند بی بی جلیله قوام بودند و دانش آموز شهید محسن برهانی متولد ۱۳۴۸ که در عملیات کربلای ۴ آسمانی شد و پیکر پاکش پس از ۱۰ سال مفقودی به زادگاهش بازگشت، نوه این مادر بزرگوار بود.
شهید محمد حسین یوسف الهی
شهید محمد حسین یوسف الهی که شهید سپهبد قاسم سلیمانی در خاطرات خود از وی یاد کرده است و در وصیتش آمده است که در کنار وی دفن شود، متولد سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان بود.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود. آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد.
عبادتهای محمد حسین در خفا انجام میشد و افرادی که از دوستان نزدیک وی بودند از سلوک و عبادات و عرفان وی در زمان عبادت آگاهی داشتند و سردار سلیمانی نیز شیفته همین رفتار محمد حسین قرار گرفته بود. از شهید یوسف الهی به عنوان عارفانی نام برده میشود که در کلام امام خمینی اینگونه از آنها یاد میشود که یک شبه ره صد ساله رفتهاند.
شهید عبدالمهدی مغفوری
شهید عبدالمهدی مغفوری در سال ۱۳۳۵ در شهر کرمان دیده به جهان گشود. خانواده تنگدست او از راه قالیبافی امرار معاش میکردند. او که از ابتدا با طعم تلخ فقر آشنا بود با سختکوشی و تلاش بسیار تحصیلات ابتدایی و متوسطه را به پایان رسانید و پس از آن در دانشسرا پذیرفته شد و موفق به اخذ مدرک کاردانی در رشته برق شد.
با پایان تحصیل به سربازی فرا خوانده شد. آن روزها را با مبارزه علیه رژیم طاغوت سپری کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود اما تجاوزات ضد انقلاب و شرایط زمان او را به پاسداری از انقلاب وا داشت و اینگونه بود که از رفتن به دانشگاه صرف نظر کرده و به سپاه پاسداران پیوست. در موقعیتهای گوناگون و در پستهای مدیریتی به خوبی درخشید و سرانجام معاونت ستاد لشگر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت که در نهایت در عملیات کربلای چهار به لقاء معبود شتافت.
پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند؛ خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت: وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است. و من بیاختیار این جمله در ذهنم نقش میبندد که هان ای شهیدان.با خدا شبها چه گفتید؟ جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟
پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد: وقتی میخواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهدهاش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.
شهید حسین بادپا
حسین بادپا به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد. این شهید بزرگوار از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریتهای جنوبشرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
با آغاز درگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.
حاج قاسم سلیمانی در یک تعبیر زیبا از شهید بادپا او را با شهید یوسفالهی مقایسه کرده و میگوید: محاسن سپیدکردهها که از نسل مجاهدان و در عطش دوستان شهید و در خوف پایان زندگی به سر میبرند، امیدواریم خداوند بر این خوف بیفزاید، زیرا اگر خائف از عمرمان شویم، همه چیز درست میشود. مشکل جایی است که غافل از عمر میشویم، اگر خائف شدیم، غافل نمیشویم. حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله رساند، چه بسا از قافله جلو زد و نه تنها توانست کلام غیبی شهید یوسفالهی را در پیشگاه خداوند به اراده دیگری از خداوند تبدیل کند، چه بسا از شهید یوسفالهی پیشی گرفت.
انتهای پیام/م
منبع:آرمان