به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه خبری «اقطاع خبر» به نقل از نوید شاهد کرمان، شهید «ابراهیم آتشک» یکم شهریور ۱۳۴۳ در روستای اونان سیاهکوه از توابع شهرستان بافت به دنیا آمد. وی تا سوم متوسطه درس خواند. به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درامد و به جبهه اعزام شد. سرانجام در بیستم اسفند ۱۳۶۵، با سمت معاون فرمانده گردان قائم در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش، شهید شد.
قسمتهایی از وصیتنامه شهید «ابراهیم آتشک» را مرور میکنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
بارالها! با کوله باری از معصیت و ندانم کاری براهت قدم نهادم و امید عفو و بخشش از درگاهت دارم.
بارالها! بندهای ناتوان با تحمل مشقات و ناملایمات زندگانی و با امید به رحمتت که بر تمامی عالم گسترده است قدم در راهت میگذارد و امیدوار است که از در کرم و بزرگواریت با او رفتار نمایی.
بارالها! میدانم که فردای قیامت در صحرای محشر در پیشگاهت در کنار حسین بیسرت شرمندهام که نتوانستهام دینم را به اسلام و قرآن ادا نمایم خداوندا! به ناتوانیم رحم نما.
پروردگارا اینکه قلم در دست گرفتم حدود بیست و سه سال است که نافرمانیت کردهام، اما خدایا! اگر مرا نبخشی و مورد لطف و کرامت قرار ندهی چگونه میتوانم تحمل نمایم عذابت را.
بارالها! هرگاه به خود آمدم و به اعمالم نگریستم چیزی جز معصیت و گناه ندیدم، اما هرگاه به بزرگواریت اندیشیدم باز هم در رحمت تو را باز یافتم و به سویت شتافتم، اما چه کنم که باز هم چون به خود آمدم چیز جز پستی و زبونی در خویش نیافتم.
بارالها! مرا بخودم بیش از این وامگذار که از ناتوانی خویش وحشت دارم و میترسم روزی چشمانم باز شود که دیگر فرصت دیدن نداشته باشم.
بارالها! گرچه بارها توبه شکستم، ولی باز هم از گذشته خویش از درگاهت استغفار و عفو میجویم که تو نسبت به بندگان ضعیف و ناتوانت رئوف و مهربانی.
بارالها! به درستی برایم واضح است که این انقلاب و این جنگ تحمیلی چیزی جز مشیت تو نبوده و این خود امتحان بزرگ و خطرناکی برای ماهایی است که دم از اسلام و قرآن میزنیم که خود در قرآن فرمودهای بکشید کفار و منافقین را تا زمانیکه بر روی زمین عدل و قسط برپا شود. خداوند ما را در این صحنه امتحان بزرگ و خطرناک موفق و پیروز نما.
بارالها! چگونه میتوانم محب و دوستدار حسینت باشم درحالی که او در راهت سرداد و در مقابل دشمنان اسلام تا آخرین نفس و قطره خون ایستادگی نمود و من در این دنیای فانی زندگی نمایم.
بارالها! چگونه میتوانم شنای در خون را فراموش نمایم در حالی که با شنا در دریای خون به ساحل نجات و سعادت میتوانم برسم.
بارالها! چگونه میتوانم سوار بر این کشتی طوفان زده و شکسته باشم و آن صخرهها و کم آبیها را ملاحظه نمایم و خون را جهت به راهاندازی این کشتی طوفان زده جمهوری اسلامی در راهت نثار ننمایم.
بارالها! چیزی نمانده بودکه غرورم مرا فراگیرد و بگویم جان در راهت میدهم در حالیکه جان از آن توست و کارم چیزی جز برگرداندن امانت به صاحبش نیست.
بارالها! گویی پس از مدتی اقامت در این مسافرخانه فراموش نموده بودم که اینجا خانه چند روزهای بیش نیست و باید به فکر سرای دایمی بود.
بارالها! مرا از این غفلت بازدار و سوی آنچه که صلاحت درآن است هدایت فرما.
بارالها! چگونه می توانم مدعی باشم که شکر نعمتهایت را به جا آوردهام درحالیکه نتوانستهام وظیفهام را در قبال یکی از نعمتهایت آنهم وجود مقدس امام خمینی این بت شکن زمان، این خورشید تابان جمهوری اسلامی این ستاره درخشان شبهای تاریک و ظلمانی و این هدایت کننده انسانها از منجلابهای فساد و تباهی به سوی رحمتت انجام دهی.
خداوندا! به این بدن توانایی آن را عطا فرماکه بتوانم تا جان دارم لحظهای از وجود مقدسش غافل نشوم.
خداوندا! به گوشهایم چنان شنوایی مرحمت فرما که بتوانم اوامرش را با دل و جان بشنوم.
بارالها! به چشمانم چنان بینایی عطا فرماکه بتوانم افق دیدش را درک نموده و ماورای این طبیعت فانی را ببینم.
بارالها! مرا از روی این پل شکسته و در حال ویران شدن دنیا نجات بده.
بارالها! پرده از روی قلبم بردار تا بتوانم حب دوستانت و کینه دشمنانت را آنطور که شایسته مقاومت می باشد در دلم جا دهم.
خدایا! این نفس جنایت پیشهام را پاک گردان و عقل شکست خورده ام را به خود آر.
بارالها! و پروردگارا و معبودا! چگونه زندگی برروی دنیای فانی آنهم سراسرظلم و جنایت زنده بودن خویش روا دارم درحالیکه یقین دارم که آخرتی وجود دارد و به اعمال و کردارم حسابرسی میشود و خداوندی که این توفیق را به بنده حقیر و معصیتکار عطا فرمودی بده که قدم در راهت بگذارم مرگم را فرا رسان و مرا از این منجلاب فساد و تباهی نجات بده خداوندا! سفرم را سفر آخرم قرار ده که معلوم نیست چنانچه سالم برگردم دیگر چنین توفیقی و سعادتی نصیبم گردد.
بارالها! مرگم را شهادت در راهت قرار ده که تنها با شهادتم امید به عفو و بخشش تو دارم خدایا! بنده ناتوانت بر روی پل شکستهای آنهم بر روی رودخانهای درحال طغیان قرار دارد که اگر نجاتش ندهی هر لحظه احتمال غرق شدنش وجود دارد.
بارالها! لحظهای که تصمیم به قدم گذاشتن در این راه گرفتم لحظهای به خود اندیشیدم و به این فکرافتادم که سرپرستی چهار یتیم را به بنده حقیرت واگذاشتهای و این خود امتحان بزرگ الهی است و ترسیدم که با کشته شدنم این یتیمان در رنج و مشقت افتند، اما به یاد یتیمان حسین بن علی افتادم که چگونه در اسارت و غربت به یاری آنها شتافتی و تو را از هرکسی مهربانتر نسبت به آنها یافتم و آنها را با سپردن به تو واگذاشتم و امید به نجات و هدایت آنها از درگاهت دارم.
بارالها! چون قلم در دست گرفتم خواستم چند جملهای از مرگ خویش بنویسم به یاد آیه ذکر شده افتادم و دیدم که برای آنها که در راهت قدم میگذارند مرگ وجود ندارد به دنباله آیه اندیشیدم که میفرماید:
خداوندا! مرا فردای قیامت در صحرای محشر در پیشگاه حسین بیسرت فاطمه پهلو شکستهات شرمسار مکن و بدنم را این هدیه بیارزشی که از آن توست از حقیر و بنده ذلیل خود بپذیر و با تکه تکه نمودنم از گذشتههایم چشم بپوش و از عذاب قیامت نجاتم بده.
بارالها! پروردگارا، معبودا! بنده ضعیفت با کوله باری از گناه و معصیت رو به سویت آورده است مرا بپذیر خدا اگر تو مرا رد کنی به که روآورم در حالی که میدانم که آن گنهکارانی که رسول گرامیت را ناامید نمود، تو مورد عفو و کرم خویش قرار دادی و از راه لطف و مرحمت خود با آنها رفتار نمودی.
انتهای خبر/
https://armanekerman.ir/vdcfttdyvw6dmca.igiw.html
armanekerman.ir/vdcfttdyvw6dmca.igiw.html